دکتر عباسی
استاد رائفی پور
فروشگاه سایت

جستجو




در اين سایت
در كل اينترنت

آمار

هم‌سنگران

>

آخرین نظرات

یار دوست

این کتاب گویا بر اساس تاریخ شفاهی، بیان‌گر زندگی‌نامه، خاطرات و سرگذشت مرحوم «امیر سرلشکر محمّد سلیمی» فرمانده‌ی سابق ارتش جمهوری اسلامی ایران است.

«محمّد سلیمی» (زاده‌ ۱۳۱۶ مشهد – درگذشته ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ تهران) سرلشکر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و دومین فرمانده کلّ ارتش (از خرداد ۱۳۷۹ تا شهریور ۱۳۸۴) بود. وی در کابینه‌ی اوّل میرحسین موسوی، به مدّت ۴ سال، وزیر دفاع ملّی بود.
سلیمی فعّالیت نظامی را از سال ۱۳۳۵ در ارتش رژیم شاهنشاهی آغاز کرد. وی در ابتدای جنگ ایران و عراق، به مدّت یک سال (در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰) مسئول دفتر مشاوره‌ی نظامی امام خمینی (ره) و مسئول ستاد جنگ‌های نامنظم بود.
سلیمی از خرداد ۱۳۷۹، پس از کناره‌گیری «علی شهبازی»، با ارتقاء درجه از سرتیپی به سرلشکری، به فرماندهی کلّ ارتش منصوب شد و در شهریورماه ۱۳۸۴، پس از استعفا از این جایگاه، به‌ سِمت مشاور رهبر انقلاب اسلامی در امور ارتش منصوب شد.
محمّد سلیمی در سال ۱۳۷۹ از مقام معظم رهبری، «نشان درجه یک نصر» دریافت کرد. وی در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، پس از یک دوره‌ی طولانی بیماری، در سن ۷۸ سالگی درگذشت.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 آذر 1401 419 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :24 آذر 1401 740 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :24 آذر 1401 949 بازدیدبدون نظر »

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 آذر 1401 440 بازدیدبدون نظر »

https://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2022/11/8350618-2201-b__9206.jpg

مداحی زیبا در مورد شهدای مدافع حرم

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 آذر 1401 1108 بازدیدبدون نظر »
برف می‌بارد گل سرخ

این رمان روایت رویارویی انسان با جنگ و ارزش‌های انسانی است. جنگ تحمیلی از طرف کسانی که قصد دارند به مرزهای جغرافیایی ما مسلط شوند و نماینده‌ی زورمندانی هستند که هدف اصلی آنها ویران کردن ارزش‌های انسانی جامعه‌ی مقابل آنهاست.

در رمان «برف می‌بارد گل سرخ» با یک مرد و یک زن آشنا می‌شویم.
مرد یک پزشک متخصص و متعهد به اخلاق و آرمان‌هایش است. او در زندگیِ خود فردی موفق از همه‌ جنبه‌های مادّی است و برای رفاه خود چیزی کم ندارد؛ اما وقتی شیپور جنگ نواخته می‌شود و او می‌بیند دشمن به کشورش هجوم آورده است، لباس رزم بر تن می‌کند و به دورترین و خطرناک‌ترین منطقه‌ی جنگی می‌رود تا نشان بدهد که مرد روزهای بحرانی است.
«شهید دکتر مصطفی رستمی‌پور»، قهرمان داستان، قوی‌ترین و در عین حال ساده‌ترین انسانی است که با درک موقعیت، راه خودش را انتخاب کرده است.
در این رمان زنی نیز هست که هر چند رفتار و حرف‌های او از جنس حرف‌های روزمره است، عادی حرف می‌زند و واکنش‌های به‌ظاهر ساده‌ای دارد، اما نوع نگاهش او را متفاوت‌تر می‌نماید.
این داستان بازنمایی جنایت دشمنی است که با بمباران‌های پیاپی شیمیایی بر روی بیمارستان، در مناطق دورتر از صحنه‌ی جنگ، نشانی زشت را تا ابد بر پیشانی‌اش گذاشته است. در این بمباران دکتر مصطفی رستمی‌پور مصدوم شیمیایی می‌شود. او پس از مدت کوتاهی، برای ادامه‌ی درمان به فرانسه اعزام می‌شود و این آغاز ماجراست….

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :23 آذر 1401 421 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :23 آذر 1401 730 بازدیدبدون نظر »
این کتاب شرحی از زندگی سراسر شجاعت، صبر و استقامت یک بانوی ایرانی است که در دوران دفاع مقدس خوش درخشید.

«علیرضا شاملو» در کردستان به دست گروهک کومله و دموکرات اسیر و شهید شد. پس از چندین ماه بی‌خبری، مادر شهید، حاجیه خانم «حمیده دریابیگی» کمر همت بست و خود به منطقه‌ی کردستان رفت و بعد از چهار ماه آوارگی در جست‌وجوی فرزند، شجاعانه به دل دشمن زد و پیکر فرزند شهیدش را از آنها تحویل گرفت.

* زندگی مادر شهید در این کتاب در سه فصل مجزا: «خانه خاطرات، سفر در گذشته و سفر به کردستان» روایت شده است.
*«هورَس» نام گونه‌ای سرو بسیار باارزش است که در مناطق کوهستانی و بیشتر در ارتفاعات بیش از دوهزار و ۵۰۰ متر می‌روید.

*شهید علیرضا شاملو
نام پدر: الله وردی (محمدتقی)
تاریخ تولد: ۱۳۴۱
محل تولد: روستای گرجان از توابع شهرستان ملایر
تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۱۱/۲۲
محل شهادت: تیرباران در زندان دوله تو

جهادگر شهید علیرضا شاملو در سال ۱۳۴۱ در روستای گرجان از توابع شهرستان ملایر، در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز، دیده به جهان گشود. هنوز دو بهار بیشتر از عمر او نگذشته بود که والدینش احساس کردند علیرضا با بچه‌های معمولی تفاوت دارد و از هوش و استعداد شگفت‌آوری برخوردار است و به‌شدت به تحصیل علم و دانش علاقه‌مند است؛ از این رو وی را نزد معلمان روستا بردند تا در این زمنیه با آنها مشورت کنند. علیرضا در این زمان کمتر از چهار سال داشت. معلمان اظهار داشتند چون به سن قانونی نرسیده است، امکان تحصیل رسمی برای او وجود ندارد. سپس از او آزمونی گرفتند و او را به مدرسه راه دادند تا در کنار دانش‌آموزان دیگر حضور داشته باشد.
نبوغ، استعداد و هوش بالای او همه را دچار حیرت کرده بود. وقتی در شش سالگی وارد مدرسه شد، از نظر علمی فاصله‌ی چند ساله با هم‌سالانش داشت. علیرضا در هشت سالگی کلاس چهارم ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند.
وقتی نُه ساله شد، خانواده‌اش جلای وطن کردند و در شهر اراک رحل اقامت افکندند و علیرضا در همان سال توانست کلاس پنجم را در دبستان روستای پری (شهرک کربلای فعلی) با موفقیت به پایان برساند.
علیرضا زمانی که در کلاس پنجم تحصیل می‌کرد، با نوشتن مقاله و انجام سخنرانی در مدرسه بهت و حیرت همگان را برانگیخت. او در این سن و سال اوضاع اجتماعی را چنان تحلیل می‌کرد که معلمانش انگشت به دهن می‌ماندند.
با گذشت زمان و باوجودِ سن کم، علیرضا روزبه‌روز در زمینه‌های اجتماعی فعال‌تر می‌شد و با درک صحیح از اوضاع اجتماعی آن روز، با تمام وجود می‌کوشید که مردم را آگاه کند.
او زمانی که در مقطع دبیرستان تحصیل می‌کرد و سیزده، چهارده سال بیشتر نداشت، برای سخن‌رانی به دانشگاه‌ها و شهرهای مختلف دعوت می‌شد و به بهترین شکل از عهده‌ی وظایفش برمی‌آمد.
علیرضا در مسجد حاج محمدابراهیم، کتاب‌خانه‌ای راه‌اندازی کرد که محل رجوع هزار جوان بود؛ اما ساواک بعد از مدّتی همه‌ی کتاب‌های موجود را غارت و کتاب‌خانه را تعطیل کرد.
علیرضا در ۱۶ سالگی دیپلم گرفت و در اوج مبارزات ملّت ایران به رهبری امام خمینی (ره) وارد میدان مبارزه شد و در این راه تلاشی شبانه‌روزی را آغاز کرد.
این جوان فرهیخته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از فرمان حضرت امام مبنی‌بر تشکیل جهاد سازندگی، به عضویت کمیته‌ی فرهنگی جهاد در شهرستان اراک درآمد و بعد از چهار ماه کار، به‌سبب استعداد ویژه و قابلیت‌هایی که داشت، برای ادامه‌ی خدمت به ستاد مرکزی جهاد در تهران دعوت شد و در تهران مشغول به کار شد.
با شروع شورش‌های کردستان، علیرضا برحسب وظیفه‌ای که داشت، برای خدمت به مردم محروم کردستان عازم سنندج شد و دور جدیدی از زندگی را در خدمت به محرومان و مستضعفان آغاز کرد و شبانه‌روز در این زمینه تلاش می‌کرد.
علیرضا زمانی که در سنندج بود، اقدام به برگزاری یک راهپیمایی کرد، امّا عناصر ضدّ انقلاب به آنها حمله کردند. آنها به سپاه پناه بردند و چون روز جمعه بود، از آنجا عازم نماز جمعه شدند؛ اما گروهک‌ها در این مسیر نیز به آزار و اذیت علیرضا و هم‌فکرانش پرداختند. آنها تمام مصائب را تحمل کردند و وظیفه‌ی خود را به انجام رساندند.
وی پس از آن، در نقد این عمل گروهک‌ها مقاله‌ای نوشت با عنوان «مرحبا به شعاع فکری و عقل و اندیشه شما» که در آن شرایط، بازتاب فوق‌العاده‌ای داشت.
این جوان آزاده، پس از چند ماه خدمت در کردستان، در حمله‌‌ی عناصر ضدّ انقلاب به محل استقرار نیروهای جهاد سازندگی در سنندج، به اسارت آنان درآمد و پس از تحمّل شکنجه‌های فراوان در بهمن ماه سال ۱۳۵۹ به دست عناصر ضد خلقی در منطقه‌ی واوان سردشت اعدام شد.
مادر فداکارش توانست پس از چهار ماه تلاش و کوشش، پیکر مطهر فرزند شهیدش را به زادگاهش برگرداند.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :23 آذر 1401 429 بازدیدبدون نظر »

https://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2022/12/1647422.jpg

روایتی از ضربه به شبکه داعش در ایران و اعترافات عوامل حادثه شاهچراغ(ع) برای اولین بار

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :23 آذر 1401 650 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :22 آذر 1401 582 بازدیدبدون نظر »

https://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2022/12/1640583.jpg

آیت‌الله اعرافی مدیر حوزه‌های علمیه در جریان سفر به استان فارس با حضور در منزل شهید حجت‌الاسلام محمد مویدی با خانواده این شهید دیدار کرد. در این دیدار همسر شهید حجت‌الاسلام محمد مویدی از پیش‌بینی جزئیات شهادت توسط خود شهید را روایت کرد.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :22 آذر 1401 533 بازدیدبدون نظر »
این کتاب گویا دربردارنده‌ی خاطرات یکی از امدادگران دوران دفاع مقدس، علی عِچرِش، است. وی ایثارگری‌های امدادگران را در دوران جنگ تحمیلی شرح می‌دهد.

«علی عِچرِش» اهل آبادان است. او فرد آگاهی است، چون در زمان جنگ، مدیر ستاد امداد و درمان ماهشهر بود. وی همچنین مدتی مدیریت ستاد امداد جبهه‌ی اهواز و نیز هلال‌احمر ماهشهر را برعهده داشت.
عچرش و دوستانش در شهریور سال ۱۳۵۹ (پیش از آغاز رسمی جنگ)، به علّت درگیری‌هایی که در شلمچه وجود داشت، به آنجا رفتند و در منطقه‌ی کمپ ولی‌عصر مستقر شدند.
وی درابتدا کارش را با امدادگری شروع کرد و بعد، در جریان حملات هوایی عراق به اروندکنار، به این نتیجه رسید که امدادگر به تنهایی نمی‌تواند به مجروحان رسیدگی کند و باید خودش نیز راننده‌ی آمبولانس باشد، چون سرعت امدادگر برای رساندن مجروح به بیمارستان نقش تعیین‌کننده‌ای در نجات او دارد. وی سپس راننده‌ی آمبولانس شد و این نقش ادامه پیدا کرد.

*درباره‌ی کتاب:
«معصومه رامهرمزی» درباره‌ی کتاب «امدادگر کجایی» می‌گوید:
«۱۴ساله بودم که به‌عنوان امدادگر حِبه در بیمارستان‌های جنوب کشور حضور داشتم و از نزدیک شاهد زحمات و تلاش امدادگران در جنگ بودم. کتاب «امدادگر کجایی» در راستای تحقیقات، پژوهش‌ها و کارهایی است که برای جنگ انجام می‌دادم. چون خودم امدادگر بودم، احساس کردم در حوزه‌ی آقایانِ امدادگر کتابی نداریم، یعنی خانم‌های امدادگر در این زمینه بسیار فعال بوده‌اند و کتاب‌هایی منتشر شده، اما آقایان امدادگر یا راننده‌ی آمبولانس، چون جزو اقشاری بودند که به شکل مردمی و پراکنده به جبهه‌ها می‌رفتند و بعد از جنگ نیز به شغل‌های خودشان بازگشتند و تقریباً متولی مشخصی نداشتند و پراکنده شدند، تریبونی وجود نداشت تا این افراد خاطرات خود را بازگو کنند. خیلی علاقه داشتم تا این اتفاق بیفتد و بتوانیم صحبت‌های آقایانی را که امدادگر و راننده‌ی آمبولانس بودند، بشنویم و ببینیم آنها در زمینه‌ی امداد چه اطلاعات و خاطراتی دارند و این باعث شکل‌گیری این کتاب شد.»
***
کتاب «امدادگر کجایی» در هشت فصل و «فهرست منابع» و «اسناد و تصاویر» تنظیم شده است.
فصل اول: روزهای خیلی دور؛
فصل دوم: روزهای بیداری؛
فصل سوم: روزهای بالندگی؛
فصل چهارم: روزهای ایستادگی؛
فصل پنجم: اعزام به ماهشهر؛
فصل ششم: مهاجرت؛
فصل هفتم: روزهای حج و امداد؛
فصل هشتم: روزهای پایانی.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :22 آذر 1401 471 بازدیددیدگاه‌ها برای کتاب صوتی امدادگر کجایی؟ بسته هستند
ادامه مطلب
تاريخ :22 آذر 1401 421 بازدیدبدون نظر »

https://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2022/12/1054504_495.jpg

یکی ازرسانه های معاند مدعی شده بود که به بولتن خبری ویژه و محرمانه خبرگزاری فارس که برای فرمانده کل سپاه ارسال شده، دسترسی یافته است. اما حقیقت ماجرا را در این فیلم مشاهده کنید.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :22 آذر 1401 412 بازدیدبدون نظر »

این کتاب گویا زندگی، سرگذشت و خاطرات شهید مدافع حرم، «مرتضی کریمی شالی»، را روایت کرده است.

داستان «گنجشک‌های بابا» از روزهای بهمن ماه ۱۳۶۰ و تولد مرتضی کریمی شالی آغاز می‌شود.
مرتضی در گیرودار روزهای جنگ تحمیلی عراق و ایران به دنیا آمد و تولدش با شهادت پسردایی‌اش همراه بود.
این شهید مدافع حرم در خانواده‌ای مذهبی و انقلابی رشد یافت و در ۲۲ سالگی ازدواج کرد.
درحالی‌که ۱۲ سال از زندگی مشترکش می‌گذشت و صاحب دو فرزند بود، با هدف دفاع از حق، در دی ماه سال ۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد.
۱۱ روز بعد، در ۲۱ دی ماه، زمانی ‌که برای آوردن آمبولانس حامل پیکرهای مطهر شهدا و تعدادی از مجروحان رفته بود، در درگیری با نیروهای داعشی به شهادت رسید.
زندگی‌نامه‌ی شهید مرتضی کریمی شالی در این چند فصل به رشته‌ی تحریر درآمده است:
«لبخند مادر، تکیه، بادیگارد، عروس شال، گنجشک‌های بابا، هوای این روزای من هوای سنگره، وصیت‌نامه شهید، تصویر و راویان».

*درباره‌ی نویسنده:
«هاجر پورواجد» نویسنده‌ی این اثر که خود همسر یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس است، علاوه بر این کتاب‌، تاکنون یادنامه، خاطره و زندگی‌نامه‌های بسیاری از شهدا، جان‌بازان و ایثارگران را نوشته است.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :22 آذر 1401 466 بازدیدبدون نظر »

https://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2022/12/1056604_410.jpg

ناگفته هایی از طراحی تروریست‌های داعشی برای حمله به حرم شاهچراغ و سایر نقاط کشور

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :22 آذر 1401 598 بازدیدبدون نظر »

https://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2022/12/1056671_643.jpg

محسن شکاری در تاریخ سوم مهرماه در خیابان ستارخان در روز های نخست آشوب ها، با سلاح سرد اقدام به آشوب و زدن ماموران امنیتی کرده است.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :22 آذر 1401 400 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :21 آذر 1401 483 بازدیدبدون نظر »

صفحات

دسته بندی

اسکرول بار

تصویر ثابت