در داستان حضرت نوح (ع) می شنویم:
قوم نوح (ع) بت پرست بودند و خداوند نوح را برای راهنمایی آنها فرستاد. او مردم را هدایت میکرد، اما بیشتر آنان از فرمان او سرپیچی می کردند. آنها علاوه بر این، او را به خاطر عقایدش مسخره و تحقیر می کردند.
بعد از مدتی آنها از نوح خواستند برای اثبات درستی حرفهایش از خدا بخواهد عذابی بفرستد و نوح نیز از آنها نزد خداوند گله کرد. خداوند به او فرمود که کشتی بسازد و از هر حیوانی جفتی بردارد و به همراه ایمان آورندگان، سوار بر کشتی شوند تا نجات یابند.
باران شروع به باریدن کرد و وحی آمد که عذاب الهی نزدیک است. باران به قدری فزونی یافت که همه جا را فراگرفت و کافران را دربرگرفت. فرزند نوح، کنعان بود که در گروه کافران جای داشت و هشدارهای پدر را نادیده گرفت. او نیز نابود شد. با از بین رفتن کافران، باران به پایان رسید و آبها در زمین فرورفت و نوح با قومش در زمین به زندگانی خود ادامه دادند.
در داستان اصحاب اخدود می شنویم:
در یک روز گرم و سوزان مردی وارد شهر صنعا شد و به قصر فرمانروا رفت و خواستار دیدار با او شد. اما نگهبانان به او گفتند که فرمانروا برای پرورش دین یهود عازم سفر است. او اصرار کرد که دیدار او در سفر فرمانروا مؤثر است. اما نگهبانان به حرف او توجهی نکردند. در همین زمان زونوآس به باغ آمد و فردی خبر آمدن آن مرد نجرانی را به پادشاه داد. در آن وقت دین مسیحیت به تازگی در نجران رواج گرفته بود و عده ای از یهودیان به آن روی آورده بودند.
فرمانروا خواست تا با مرد نجرانی تنها باشد. او درباره معجزاتی که از دین مسیح دیده یا شنیده جملاتی بیان کرد و از خدای یکتا سخن گفت. مرد در ادامه گفت که برای تبلیغ دین مسیح به صنعا آمده است.
پادشاه که از بی دینی یهودیان ناراحت شده بود، تصمیم گرفت هرطور شده آنها را وادار کند تا به دین پدرانشان برگردند. پس با لشکری به نجران حمله کرد و البته قبل از جنگ، با بزرگان آنجا گفتوگو کرد. بعد از اعلام مخالفت بزرگان نجران، زونوآس دستور داد تا خندقی بکنند و آن را پر از آتش کنند و همه را بسوزاندند.
داستان های زنان بزرگ در تاریخ توسط کرکتر قاضی «یحیی الفخرانی» برای دخترش «سلمی» روایت می شود و در هر قسمت داستان یکی از بزرگترین زنان را از قرآن برای او بازگو می کند.
«مسلم بن عقیل» سفیر «امام حسین(ع)» وارد شهر «کوفه» شد تا روح قیام جهان شمول او را در دل و جان مردم به ستوه آمده کوفه بدمد و در حضور بزرگان و مجاهدان راه حق و مردم، مژده ورود سبط پیامبر را داد و مردم در مسجد کوفه بر پیمان خود تأکید کردند.
کتاب «مِشْکاهُ الأنْوار فی غُرَرِ الأخْبار» مجموعهای از روایات و احادیث پیامبر و امامان معصوم است. این اثر را «علی بن حسن بن فضل طبرسی» در ده باب با موضوع اخلاق و آداب اسلامی به زبان عربی نگاشته است.
«مِشْکاهُ الأنْوار فی غُرَرِ الأخْبار» کتابی به زبان عربی نوشته «علی بن حسن بن فضل طبرسی» نوه «امینالاسلام طبرسی» است. او از علمای قرن ششم و هفتم هجری قمری بود و این کتاب را در موضوع اخلاق و آداب اسلامی نوشته است. وی این کتاب را در ادامه و تکمیل «مکارم الاخلاق» پدرش نگاشته و در ده باب آن را منظم ساخته است. طبرسی در این راه از منابع بسیاری، به خصوص «المحاسن»، بهره برده است.
بابهای کتاب به این شرح است:
باب اول: در ایمان و اسلام که شامل ۱۵ فصل است؛ از جمله: توحید، اخلاص، یقین، توکل؛
باب دوم: صفات شیعه و احوال و علامات آنها (۹ فصل)؛
باب سوم: اخلاق و افعال حسنه شامل ۲۶ فصل و هر فصل در یک موضوع خاص مانند: توبه، عبادت، زهد، خوف و محبت؛
باب چهارم: آداب معاشرت در ۱۲ فصل؛
باب پنجم: در مکارم اخلاق نظیر حسن خلق و تواضع و عفو (۷ فصل)؛
باب ششم: ذکر عیوب نفس و مجاهده نفس در (۸ فصل)؛
باب هفتم: مصیبت و گرفتاریها و ثوابهای مترتب بر آنها در (۹ فصل)؛
باب هشتم: اخلاق رذیله در ۱۰ فصل مانند: غضب، حسد، ریا و عُجب؛
باب نهم: مواعظ و پندهای اخلاقی؛
باب دهم: روایات متفرقه مانند: دعا برای دیگران در غیاب آنها و ….
درباره حضرت مسلم بن عقیل (ع) و امام حسین (ع)
مسلم بن عقیل، پسر عمو و نمایندۀ امام حسین علیهالسلام، بنا به دعوت مردم کوفه از امام حسین علیهالسلام، به این شهر عزیمت میکند تا از مردم این شهر بیعت بگیرد. حامیان خلیفه، یزید را از ناتوانی «نعمان»، حاکم کوفه، مطلع کرده و یزید، عبیدالله بن زیاد را به این شهر میفرستد. مردم کوفه به تصور اینکه او امام حسین علیهالسلام است از او استقبال میکنند. عبیدالله، بیعتکنندگان امام حسین علیهالسلام را تهدید کرده و به دیدن یکی از ایشان به نام «هانی» میرود. به مسلم، که در خانه هانی به سر میبرد، پیشنهاد میشود عبیدالله را بکشد ولی…
«کشف الاسرار و عُدَه الابرار» کتابی در تفسیر قرآن و عظیمترین و قدیمیترین تفسیر عرفانی فارسی، نوشتهی «ابوالفضل رشیدالدین میبدی» در دههی ۵۲۰ قمری است. این کتاب براساس «تفسیر الهروی» خواجه عبدالله انصاری (که در دست نیست) نوشته شده است.
کتاب «کشف الاسرار و عُدَه الابرار» گنجینهی گرانبهایی از واژگان، مثلها، تشبیهها و تعبیرهای فارسی است، در عین اینکه مزایای تفسیرهای دیگر را نیز دارد.
از این منظر، همان بحثهایی که در تفسیرهای عربی دربارهی قرائت، شأن نزول، لغت، صرف، نحو و بیان به زبانِ «عربی» مطرح شده، در این تفسیر، به زبان شیرین و روانِ «فارسی» ادا شده است؛ حتی اخبار و احادیث و اشعار هم در بیشتر موارد به زبان فارسی ترجمه شده است.
در نوبت اوّل کاملاً دقت و توجه شده که کلمهی فارسی، معادل دقیقِ عربیِ آن باشد که رعایت امانت در سخن خدا بشود و در بعضی موارد کلام از سیاق فارسی دور میشود تا این منظور عملی گردد.
این تفسیر علاوهبر برخورداری از شیرینیِ زبان فارسی، دربردارندهی نکتههای جالب عرفانی، تفسیری، تاریخی و ادبی است.
«تفسیر الهروی» خواجه عبدالله انصاری هماکنون در دست نیست، ولی چهل سال پس از وفات خواجه عبدالله، در دست میبدی بود و او آن را شالودهی کار خود در نوشتن «کشف الاسرار» قرار داد و بارها از خواجه به القاب پیر طریقت، عالم طریقت و جمال اهل حقیقت، شیخ الاسلام انصاری و… یاد و سخنانش را نقل کرده است.
در نوبت سوم تفسیر که جنبهی عرفانی دارد، همهجا آهنگ سخن خواجه به گوش میرسد که میتوان گفت یا عین کلام اوست یا با تصرفهایی، نقل گفتار او یا ملهم از شیوهی بیان اوست.
مؤلف، دیباچهی کلام خود را بهخوبی میگشاید و با نگارش جملهی «خیر کلمات الشکر ما افتتح به القرآن من الحمد، فالحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی رسوله محمد و آله اجمعین…»، برخلاف دانشمندان اهل سنّت، بر اصحاب درود نمیفرستد و از شیوهی اندیشهمندان شیعی و تفسیرهای شیعه پیروی میکند.
******
مخاطبان گرامی، این کتاب گویا بخش کوتاهی از کتاب ارزشمند «کشف الاسرار» است.
درباره حضرت مسلم بن عقیل (ع)