صحبت های گروهی از مسلمانان مغرب، الجزایر، سودان و بحران که برای بازدید به مناطق عملیاتی دفاع مقدس در جنوب ایران آمده اند در مستند آسمان منتظر ماست شنیده می شود.
به گزارش صاحب نیوز به نقل از لنجانا، سردار شهید حسین قجه ای در مرحله ابتدایی عملیات الی بیت المقدس سال ۶۱ (فتح خرمشهر) به همراه نیروهای دلاورش در ایستگاه گرمدشت جاده اهواز-خرمشهر، در مقابل دو تیپ زرهی عراق مقاومت کرده و شش شبانه روز جلوی پیشروی نیروهای عراقی را گرفتند.
این مقاومت به قدری اهمیت داشت تا جایی که بسیاری از فرماندهان این عملیات اذعان داشتند که اگر این مقاومت صورت نمی گرفت کل عملیات به مشکل بر می خورد و فتح خرمشهر میسر نمی شد.
در این کلیپ سعی شده تا رشادت های این شهید والامقام از زبان همسنگران شهیدش، نظیر سردارشهید حاج حسین همدانی به تصویر کشیده شود.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
(سردار عبدالله کریمی یکی از اسرای این اردوگاه، گفت: این اردوگاه در لیست صلیب سرخ ثبت نشده بود برای همین خانواده هایمان از اسارت ما خبر نداشتند. این اردوگاه بزرگ ترین اردوگاه عراق به شمار می رفت و دومین اردوگاهی بود که در لیست صلیب سرخ ثبت نشده بود.
وی ادامه داد: اسیر بودن به خودی خود شرایط سختی داشت اما شرایط و جو بی دینی حاکم در آن اردوگاه فشار بیشتری به بچه ها وارد می کرد و تحمل شرایط را برای آنان سخت تر می کرد. ما در این اردوگاه حق انجام هیچ کاری را نداشتیم . حتی نماز خواندن هایمان نیز باید پنهانی انجام می شد.
حجت الاسلام والمسلمین وحید تجنجاری نیز در ادامه گفت: در این اردوگاه اصلا به مجروحان رسیدگی نمی کردند و شرایط بسیار بدی برای اسرا ایجاد شده بود برای همین شروع کردیم به شعار دادن و گفتن “وای بر تو ای بصره” . همین که شعار دادیم عراقی ها برسرمان ریختند و شروع کردند به زدن اما وقتی دیدند اثری ندارد و ما همچنان شعار می دهیم با چسب دهان ما را بستند تا نتوانیم به شعار دادن ادامه دهیم.
محمد شریعتی نیز یکی دیگر از اسرای این اردوگاه درباره آن روزها، گفت: یک شب جمعه بود و ما در اردوگاه داشتیم دعای کمیل می خواندیم. یک دفعه عراقی ها داخل شدند و دو نفر از بچه ها را بردند. وقتی آنها را برگرداندند تمام بدنشان خونی و زخمی بود. بعد از آنها بچه ها را به صف کردند و دو نفر دیگر را بردند.
وی ادامه داد: در همین حین حاج مهدی یکی از اسرا که از ناحیه دو پا مجروح بود به آخر صف رفت و لباسش را عوض کرد و بعد از پوشیدن لباس تمیز رفت در اول صف ماند. وقتی بچه ها روحیه حاج مهدی را دیدند روحیه گرفتند.
عبدالرضا مزاری در ادامه صحبت های دیگر هم رزم هایش، گفت: به نظر من می توان زندگی آزادگان را الگویی برای زندگی بر مدار مقاومت قرار داد زیرا بچه ها در تحریم کامل بودند اما با این حال روحیه خود را از دست ندادند و هیچ گاه از آموزش علم و قرآن دست برنداشتند)
«پس از بیست و چند سال که از پسر جوانشان که مفقود الاثر بود خبری نداشتند تازه خبر آوردند که جنازه مطهرش پیدا شده است. پدر و مادر پیر دعوت شده بودند که پیکر فرزندشان را ببینند. سه، چهار کیلو استخوان در کیسه ای درون تابوت بود. مادر طاقت نیاورد و های های گریه را سر داد. پدر اما چون کوهی استوار بغض را در گلو نگهداشت و رو به مادر کرد و گفت: «چرا بی تابی می کنی؟ صبور باش! درست به همان وزن و اندازه ای است که موقع تولدش خداوند به ما عطا کرد. یادت می آید موقع تولد هم سه کیلو و نیم وزن داشت» و مادر قدری آرام گرفت…»
«اکبر شریعت» رزمنده ۴۰ ساله دارابی، زمانی که در «قرارگاه کربلا»، در «ظهر عاشورای ۱۴۰۵ قمری» (۱۴ مهر ۱۳۶۳ شمسی)، سروده ساده و خالی از آرایه های ادبی خود را با شور و حال می خواند، تصور هم نمی کرد که «کربلا، کربلا، ما داریم می آییم» مدتی بعد، به یکی از ماندگارترین یادگارهای سال های دفاع مقدس تبدیل شود.
فیلمی که خواهید دید، نسخه کامل از اجرای شورانگیز آقای شریعت در مهرماهِ ۳۰ سال قبل است. نسخه ای که با مصرع «کی رسد این پیام از قرارگاه کربلا» آغاز می شود. این اجرا مشتمل بر دو بخش است که نوای «کربلا کربلا» ما داریم می آییم، بخش دوم از این اجرا است.
نوجوان ۱۶ ساله اسیری که خبرنگار زنی میخواهد با وی مصاحبه کند، ولی این نوجوان او را به حجاب توصیه میکند …
شهید سید مجتبی علمدار با دلی سوخته، در هجر یاران شهیدش با آنها مناجات میکند:
چقدر سخت است حال عاشقی که نمیداند محبوبش نیز هوای او را دارد یا نه .
ای شهیدان، از همان لحظهای که تقدیر ما را از شما جدا کرد یاد شما، خاطرههای دنیای پاک شما امید حیاتمان گشته .
ما به عشق شما زندهایم و به امید وصل کوی شما زندهایم .
اما شما، شما علی الظاهر دلیلی ندیدید که اوقات پر اجرتان را صرف ما کنید.
چه بگوییم؟
راستی چگونه حرف دلمان را فریاد کنیم که بدانید بر ما چه میگذرد ؟
مگر خودتان نمیگفتید که ستونهای شب عملیات ستون گردان نیست، ستون عشق است، ستون دلهای سوخته ایست که با خمیر مایهی اشک و سوز به هم گره خورده است.
این انیمیشن درمورد خاطره ای از فاطمه سادات موسوی در جبهه های ۸ سال دفاع مقدس است…
آن زمان در بیمارستان صحرایی کار می کردم. دشمن تک زده بود و آن روز تعداد مجروح ها خیلی زیاد بود. بین مجروح ها کسی بود که حالش خیلی خراب بود. یکی از پرستارها که چادر داشت ناگهان تعادلش به هم خورد به او گفتم که چادرت را بردار و سپس مجروح را مداوا کن. پرستار که آمد چادرش را درآورد، دیدم مجروح، چادر او را گرفته است.
او گفت: « ما داریم می رویم که چادر از سر شما نیفتد» این را گفت و درهمان حال که چادر در دستش بود، شهید شد.
منبع : انیمیشن یادگار | حجاب برتر
این انیمیشن به مجاهدتها و همچنین برش هایی از زندگی شهید مغنیه در مبارزه با دشمنان اسلام پرداخته است.