دو سال پس از سقوط حکومت صدام و اشغال خاک عراق به دستِ آمریکا و متحدانش، جمعی از کسبه و اهالی یکی از محلات جنوب تهران، تصمیم گرفتند برای زیارت عتبات عالیات عراق اقدام کنند…
علی جوانی است که بهعلت از کارافتادگی پدرش، در تعمیرگاه منوچهر مشغول به کار است و پدر و مادر او سالها پیش برای بهدنیا آمدن او، به امام حسین(ع) متوسل شدند و این نذر قدیمی بر ذمهی آنهاست. علی از ماجرای این سفر باخبر میشود و تصمیم میگیرد، به نیابت از پدر و مادرش، با کاروان زیارتی عازم کربلا شود. مادر علی مخالف این تصمیم است، اما سرانجام علی در لحظات پایانی با رضایت والدینش سوار اتوبوس میشود.
صبح روز بعد اتوبوس به گذرگاه مرزی مهران میرسد. هاشم، مسئول کاروان، اوراق عبور را به یکی از مأموران مرزداری نشان میدهد. با توجه به اینکه راننده نیز اولین سفر به عراق را تجربه می کند، متوجه می شود که بدون راهنما نمیتوانند از مرز بگذرند؛ در حالی که روز پنج شنبه است و مرز تا چند ساعت دیگر بسته میشود.
زائران به اصرارِ مرزبانی به دنبال راهنما میگردند که با جوانی به نام «غفور» به عنوان راهنمای سفر خویش به توافق میرسند.
اتوبوس زائران بالاخره از مرز عبور میکند و آنها به عراق میرسند، اما هنوز مسافتی پیش نرفتهاند که اتوبوس خاموش میشود و مسافران تصمیم می گیرند که پای پیاده به مرز برگردند؛ ولی شش نفر از آنها مصمماند که به راه خویش ادامه دهند و غفور با گرفتن پول بیشتر به آنها وعده میدهد که پس از دو سه ساعت پیادهروی، آنها را به مقصد برساند…
مستند «آوای شب دهم» درباره دختری به نام «سعیده» است. او پدر و مادری ناشنوا دارد و علاقه زیادی به شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام داشته و دوست دارد که برای ناشنوایان مداحی ها را به زبان اشاره بازگو کند.
مداحی رسیدن کاروان امام حسین(ع) به کربلا
کتاب صوتی مقتل امام حسین (ع) با لینک مستقیم از سایت کربلا دریافت نمایید.
نمایش رادیویی روز واقعه بر گردان رادیویی از فیلم روز واقعه نوشته بهرام بیضایی است که : روایت مردی تازه مسلمان به نام شبلی است که صدای هل من ناصر ینصرنی امام خود را می شنود و با شنیدن خبر شهادت مسلم مجلس عروسی خودرا ترک می کند که در بین راه با مشکلاتی روبرو میشود …
خلاصه نمایش : زید یکی از بزرگان عرب قصد دارد دخترش راحله را، به عقد تازه مسلمانی به نام شبلی درآورد؛ که پیش از این نصرانی بوده. این اقدام زید موجب اعتراض بعضی بزرگان قبیله میگردد. روز موعود است. راحله خود را در خانه میآراید و شبلی به گرمابه رفته و سر و تن پاکیزه میگرداند. در راه خانهی زید، شبلی از زبان سواری که با خود بیرقی خونین دارد میشنود که کوفیان مسلم بن عقیل فرستادهی حسین بن علی را سر بریدهاند. شبلی رنجیده از نامردمی کوفیان پا به مجلس عروسی میگذارد و مورد استقال زید و پسرانش قرار میگیرد. خبر سفر نافرجام مسلم به کوفه و شهادت او، به حاضران در میهمانی میرسد. زید تلاش میکند شادی و شعف را به میهمانان بازگرداند اما صدای انکار ناپذیری به گوش شبلی میرسد که:« فردا مسیح را در نینوا به صلیب میکشند؛ کیست که مرا یاری کند.» شبلی به گمان این که یکی از میهمانان خطاب به او چنین گفته آن را کنایهای به خود تلقی میکند. اما حاضران هیچ یک رویِ سخن با او را ندارند. گفتوگو پیرامون سفر حسین بن علی به کوفه در میان میهمانان بالا میگیرد و شبلی که به دفعات ندای طلب یاری را از عمق جانش میشنود به یکباره از جا میجهد، خود را به اسبی میرساند و به تاخت راه کوفه را در پیش میگیرد. و …