این داستان روایت سفر پیاده «شاه عباس صفوی» از یازدهم محرم تا اربعین حسینی از اصفهان تا مشهد است. در طول این سفر، شاه عباس یک لحظه از امور مملکت و ملت غافل نشد و از صدور فرمان درباره آبادانی کشور خودداری نکرد.
در پایان سفر «شاه عباس» از اصفهان به مشهد مقدس که در بیست و هشت روز طی شده بود، او در حرم شریف سر بر آستان مقدس امام رضا (ع) نهاد. پس از آن به اتفاق «شیخ المشایخ بهاءالدین عاملی» و «محمد زمان بایندری» و «اسکندر بیک ترکمان» در حرم رضوی فرمان ساخت و ساز و تعمیرات اساسی حرم مطهر را که در حمله ازبکان ویران شده بود، صادر کرد و با کالسکه راهی «باغ فخرالدین تربتی»، اقامتگاه خود، شد و همان روز «شیرازی»، والی خراسان، را که در انجام وظایف خود سستی کرده بود، معزول و «علی اکبر موریانی» را به سمت والی و نایب الدوله آستان مقدس رضوی برگزید و مقدر کرد تا در زمان نود روزی که در مشهد اقامت دارد، علاوه بر حرم شریف، همه بقاع متبرکه اطراف مشهد نوسازی و آباد شود. فرمان های شاه عباس، بیدرنگ، به وسیله کارگزاران به اجرا درآمد.
در کتاب بلال بلال، دیده ها و شنیدههای بلال حبشی، اولین اذان گوی اسلام را می شنویم. از ماجراهای زندگی پیامبر اسلام(ص) در آغازین روزهای بعثت تا زمانی که به مدینه هجرت کردند و …
از چند داستان نویس معاصر ایرانی داستانهای کوتاهی با مضمون های مذهبی و دفاع مقدس انتخاب کرده ایم. این داستانها، ارزشهای مقدس اسلامی و مذهبی را بیان می دارند.
شعرخوانی در مدح امیرالمومنین(ع)
پس از فتح مکه پیامبر با پیروزی بر مشرکان و دفع فتنهها، اسلام را در سرزمین حجاز تثبیت کردند. سپس به فرمان وحی و در ناحیه «غدیرخم» ، «قرآن و اهل بیت» خود را میان مسلمانان به امانت گذاشتند و «امام علی(ع)» را به ولایت مسلمانان برگزیدند.
در اطراف مدینه گروهی از یهودیان زندگی میکردند که از گسترش اسلام ناراضی بودند. آنها به دنبال فرصتی بودند تا از قدرت و عظمت اسلام کم کنند. اگرچه بین این گروهها و پیامبر همبستگی وجود داشت، این پیمانها نتوانست یهود را با پیامبر همراه کند.
پس از مهاجرت پیامبر و مسلمانان به شهر مدینه، رویارویی ایشان با کفار و مشرکان شکل دیگری به خود گرفت. این تقابل در طول سالهای آغازین هجرت ابتدا به «غزوه بدر» و سپس «جنگ احد» ختم شد.
روز به روز عرصه بر پیامبر در مکه تنگتر میشد تا جایی که قریش عزم قتل ایشان کرد. پیامبر به دستور خداوند شبانه از مکه گریخت و به سوی شهر «یثرب» یا «مدینه» رهسپار شد.
حاج یوسف که بانی برگزاری مراسم تعزیه در روستایشان شده، از نقاش میخواهد تا نقشی از واقعه عاشورا را بر روی پرده نقاشی کند. حبیب، پسر حاجیوسف که کودکی کنجکاو است، از نقاش در مورد آنکه چرا شمر را نکشیده است، سوال میکند. پاسخ نقاش، حبیب را به فکر فرو برده و او در عالم کودکانهاش تصمیم میگیرد تا کاری کرده و نگذارد شمر تعزیه امام حسین (ع) را به شهادت برساند . . .
ادامه آزارها و شکنجههای کفار، مسلمانان را مجبور به ترک وطن کرد و پیامبر و خاندانش به شعب ابیطالب تبعید شدند. اما هیچگاه پیامبر از راه رسالت خویش بازنگشت و مقاومت و ایثار او و یارانش ستونهای اسلام را استوارتر کرد.