دکتر عباسی
استاد رائفی پور
فروشگاه سایت

جستجو




در اين سایت
در كل اينترنت

آمار

هم‌سنگران

>

آخرین نظرات

http://ansarclip.ir/images/screenshot/1/Madahi/biokafi.jpg

درباره حضرت علی اکبر (ع) (بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 تیر 1403 2033 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :24 تیر 1403 2849 بازدیدبدون نظر »

yekta ghorobe shalamche4 حاج حسین یکتا غروب شلمچه…

توضیحات: روایتگری حاج حسین یکتا در ارتباط با خادمین شهدا

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 تیر 1403 5021 بازدید۱ نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :23 تیر 1403 2608 بازدیدبدون نظر »

https://www.zahra-media.ir/wp-content/uploads/2018/06/2018-06-23_133015.jpg

مداحی بسیار زیبا در مورد حضرت علی اکبر (ع)

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :23 تیر 1403 709 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :23 تیر 1403 2064 بازدیدبدون نظر »

http://askdin.com/gallery/images/8087/1_mogadam92.jpg

مداحی در مورد حضرت علی اکبر (ع)

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :23 تیر 1403 2312 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :23 تیر 1403 506 بازدیددیدگاه‌ها برای گرد اکبر می گردد تمام خیمه – میثم مطیعی بسته هستند

http://s1.freeupload.ir/i/00035/78l1gjsrh5yj.jpg

مداحی در مصیبت حضرت علی اکبر (ع)

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :23 تیر 1403 2716 بازدیدبدون نظر »

http://8behesht.org/wp-content/uploads/2014/02/42-300x145.jpg

مداحی در مورد حضرت علی اصغر (ع)

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :21 تیر 1403 2849 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :21 تیر 1403 1248 بازدیدبدون نظر »

درباره حضرت علی اصغر علیه السلام

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :21 تیر 1403 947 بازدیدبدون نظر »

مداحی در مورد حضرت علی اصغر (ع) (بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :21 تیر 1403 1616 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :21 تیر 1403 6671 بازدید۱ نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :21 تیر 1403 2467 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :21 تیر 1403 2884 بازدیدبدون نظر »
ادامه مطلب
تاريخ :21 تیر 1403 2911 بازدیدبدون نظر »

ماجرا از زبان پسری به نام علی اصغر روایت می شود:
«در محله‌ی قدیمی ما تعزیه‌خوانی برپا می شد و پدرم امام حسین(ع) می‌خواند و من هم علی اصغر بودم».

آرزوی پدرم رفتن به کربلا و زیارت امام حسین(ع) بود. روزها سپری شد و بعد از ماجرای انقلاب، جنگ شروع شد. من روزبه‌روز بزرگ‌تر می‌شدم و شاهد این اتفاق‌ها بودم. مدتی بود که بابا برای آموزش‌های نظامی به مسجد محل می‌رفت و شب‌ها خیلی دیر به خانه می آمد. یک روز بابا درحالی‌که لباس پاسداری پوشیده بود، به خانه آمد و به مادر گفت می‌خواهد به جبهه برود.

برای دانستن ادامه‌ی ماجرا این کتاب را بشنوید.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :21 تیر 1403 146 بازدیدبدون نظر »

صفحات

دسته بندی

اسکرول بار

تصویر ثابت