پس از شش سال هجرت و دوری از شهر مکه موقع آن بود تا پیامبر به همراه مهاجران و انصار راهی زیارت خانه خدا شوند. اما قریش همچنان بزرگترین مانع برای وصال دل مؤمنان با کعبه حق بود.
پس از بعثت پیامبر(ص) دعوت خویش به اسلام را علنی می کنند. قریش دشمنی پنهانش با محمد(ص) را آشکار کرده و قصد جان شریف آن حضرت را می کنند. جانبازی امام علی(ع) این سوء قصد را نافرجام می گذارد. سرانجام پیامبر(ص) به اذن خدا به مدینه هجرت می کنند.
پس از هجرت پیامبر (ص) و خانواده ایشان به مدینه، تنها اتفاقی که می توانست خاطرات تلخ حوادث مکه را تسکین دهد، خبر پیوند مبارک دو ستاره آسمان عترت بود.
کتاب «زندگی نامه و اندیشه های استاد شهید مرتضی مطهری» در سه فصل تهیه و تنظیم شده است. فصل اول: زندگینامه استاد مطهری؛ فصل دوم: جلوه هایی از شخصیت استاد؛ فصل سوم: شهادت استاد.
روایت حضرت ابوطالب و فاطمه بنت اسد از حوادث زمان تولد فرزندشان علی (ع) تا آن هنگام که حضرت پیامبر (ص) از طرف خداوند به پیامبری مبعوث می شوند.
روایت از زبان حضرت ابوطالب و فاطمه بنت اسد (پدر و مادر گرامی امام علی(ع) ) آغاز می شود که خاطرات دور خویش را از ولادت پیامبر (ص) تا زمان تولد امام علی (ع) مرور می کنند.
«افسون» ماجرای زنی ثروتمند به نام راحله را روایت می کند که با شنیدن خبر ورود امام حسین (ع) به کوفه، راهی کوفه می شود تا از او انتقام بگیرد. راحله گمان می کند شوهرش، در جنگ صفین، به دست امام حسین (ع) کشته شده است.
کاروان راحله در میان راه به دزدی به نام «حابس» می رسد که دوستانش به او خیانت کردهاند. آنها او را با خود همراه می کنند. دوستان حابس به کاروان راحله میزنند و شتران را به غارت میبرند و حابس را زخمی می کنند. از دیگر سو، کاروان حجر که برای یاری امام راهی کوفه است، با آنها روبه رو میشود و با فهمیدن ماجرا به آنها کمک می کند.
حجر به راحله می گوید که درباره امام حسین (ع) اشتباه می کند و قاتل شوهر او «عاصم ابن صابر» از گروه دزدانی است که به کاروان زدهاند. ولی راحله این را دروغ می داند. حجر در اتفاقی بهوسیله ی عاصم زخمی می شود، اما حجر با وجود زخم پایش می خواهد هرطور شده به یاری امام حسین (ع) برود. خبر کشته شدن مسلم و نرسیدن امام به کربلا به آنها میرسد و حجر را ناراحت می کند. راحله و حابس، عاصم را می کشند و حجر به کربلا می رسد؛ اما دیگر دیر شده است.
در میان شهدا، حجر به دنبال امام حسین (ع) می گردد و در عین حال رازی در دل دارد که کسی از آن باخبر نیست. حابس به حجر می گوید اگر رازت را بگویی بدن حسین (ع) را به تو نشان خواهم داد. حجر قبول می کند و حابس او را بالای سر پیکری می برد که از همه بیشتر تیر و شمشیر به او اصابت کرده است و می گوید این بدن حسین ابن علی (ع) است. حجر هم، بعد از مدتها، رازش را فاش می کند. او میگوید سالها قبل برده بوده و روزی امام با بخشیدن ۵۰۰ دینار به او آزادش کرده است تا برای خودش کاسبی راه بیندازد و زندگی کند. حجر که خود را مدیون امام می دانسته، خواسته تا با حضور در کنار امام، دین خود را به ایشان ادا کند؛ اما افسوس که دیر رسیده است….
حماسه حسینی، تفسیر استاد مطهری از نهضت و قیام حسینی است با رویکرد اجتماعی، شخصیتی و سیاسی امام حسین( ع ).
این کتاب برگزیده هایی از مجموعه ی دو جلدی با عنوان «تاج القصص» است که قصه ها، روایتهای مستدل و قصههای قرآنی را با رویکرد و شیوه های ادبی روایت می کند. بازآفرینی ادبی آنها شنیدنی و عبرت آموز است.
سال ۶۱ هجری؛ مکان: دشت کربلا؛ سپاه حق و باطل روبهروی هم صف کشیده اند و…
دادبه و پدرش (عشوی) که آهنگر است، سعی دارند هر طور شده داد مظلومان را از ظالمان بستانند؛ ازاین رو دادبه تصمیم می گیرد با همسر و فرزندش راهی کوفه شود تا نزد علی برود و دادخواهی کند.
آنها با مأموران حکومتی درگیر میشوند و عشوی به اجبار یکی از مأموران را می کشد. عشوی و دادابه می مانند و خانواده اش به راه می افتند. آنها در بصره با زنی آشنا می شوند که «حُسنا» نام دارد. او همسر و فرزند دادبه را به خانه اش می برد. دادبه و برادر حسنا، هلال، تصمیم می گیرند دور از چشم مأموران خود را به کوفه برسانند، ولی در راه کشته می شوند. در این زمان جنگ جمل اتفاق می افتد و خوارج قصد برکناری علی (ع) را دارند.
سالها میگذرد و عشوی که در این مدت زندانی بوده، در پاسخ نامه ی عروسش به بصره می آید تا با آنها دیدار کند. بعد از این دیدار می گوید قصد دارد، برای یاری علی، به کوفه برود. در این زمان نبرد صفین روی می دهد و عمروعاص با ماجرای «به نیزه زدن قرآنها» پیروز میدان می شود. عشوی در جنگ نهروان کشته می شود و همسر دادبه و حسنا به راه می افتند تا خود به دیدار علی بروند. آنها با مردی به نام عبدالله و همسرش که باردار است، همراه می شوند. خوارج به آنها حمله میکنند و حسنا و عبدالله و زن باردارش را می کشند، اما همسر و فرزند دادبه می گریزند تا خود را به علی برسانند. پسر دادبه آرزو می کند که در رکاب حسین، پسر علی، باشد تا به شهادت برسد.
حضرت محمد (ص)، پیامبر اسلام، یهودیان «بنینضیر» را از یثرب بیرون کرده بود، بنینضیر به مکه رفتند و قریش را به نبرد با پیامبر واداشتند. قریش پیشنهاد نمایندگان یهود را پذیرفت و به جنگ با پیامبر رهسپار شد.
رویداد مباهله از رویدادهای صدر اسلام است و آن هنگامی رخ داد که پیامبر اسلام (ص) و اهل بیتش(علیهمالسلام) در یکسو و مسیحیان نجران در دیگر سو، آماده ی مباهله یا نفرین طرف دروغگو شدند.
کتاب «خونین شهر تا خرمشهر» نوشتهی محمد درودیان است که مرکز اسناد دفاع مقدس (مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ) منتشر کرده است و در سه فصل وقایع سیاسی – نظامی جنگ، از زمینهسازی تهاجم عراق تا آزادسازی خرمشهر را بررسی میکند.
دربارهی کتاب
کتاب «خونینشهر تا خرمشهر» نوشتهی محمد درودیان است که مرکز اسناد دفاع مقدس (مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ) منتشر کرده است و در سه فصل وقایع سیاسی – نظامی جنگ، از زمینهسازی تهاجم عراق تا آزادسازی خرمشهر را بررسی میکند.
فصل اول کتاب، از اشغال تا آزادسازی، ابتدا به زمینههای شکلگیری تهاجم سراسری عراق و اهداف آن اشاره کرده، سپس چگونگی اشغال خرمشهر را بررسی کرده است. بررسی علل توقف دشمن، مبحث دوم است که پس از آن، وضعیت سیاسی _ نظامی کشور، در مقطع پرالتهاب دوران اشغال، تحلیل و بررسی میشود. مبحث بعدی به چگونگی روند آزادسازی مناطق اشغالی اختصاص یافته و نیز مروری بر چند عملیات سپاه اسلام دارد. آخرین قسمت این فصل با عنوان «پس از فتحالمبین» دربارهی موقعیت ضدّانقلاب داخلی و نیز دشمن خارجی در برابر تواناییهای خودی، در فاصلهی زمانی بین دو عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس است.
نویسنده در فصل دوم (آزادسازی) چگونگی آزادسازی خرمشهر را تشریح کرده است. این فصل که طولانیترین فصل کتاب است، در واقع گزارشی است از عملیات بیتالمقدس از نخستین مراحل طراحی تا پایان کار. ضمن این گزارش، تجزیهوتحلیلهایی مربوط به سطوح مختلف جنگ، از سیاستگذاری و برنامههای کلان گرفته، تا اجرای مراحل مختلف عملیات، به همراه فشردهای از روند حوادث، ارائه شده است. در این فصل خواننده در جریان چگونگی انتخاب منطقهی عملیاتی بیتالمقدس قرار میگیرد، با ویژگیها و مشخصات این منطقه نیز آشنا می گردد. در ادامهی فصل دوم مراحل چهارگانهی نبرد بزرگ و نسبتاً طولانی بیتالمقدس توضیح داده شده و خواننده از منظری مشرف بر صحنه، در فضای پر تبوتاب ناشی از افت و خیزهای مراحل مختلف این عملیات، قرار می گیرید.
فصل سوم کتاب (بازتاب پیروزی) نتایج پیروزی عملیات بیتالمقدس و آزادی خرمشهر بررسی شده است.
کتاب «خرمشهر در جنگ طولانی» اثری از مهدی انصاری، محمد درودیان و هادی نخعی است که وقایع سیاسی و نظامی خرمشهر، از زمان پیروزی انقلاب تا آغاز حملهی عراق، را بررسی میکند.
دربارهی کتاب
در بخش دوم کتاب «خرمشهر در جنگ طولانی» بهطور مفصل این مباحث بازگو شده است:
جریان آمادگیهای نهایی ارتش متجاوز صدام برای شروع هجوم نظامی مستقیم تا اشغال کامل خرمشهر، اوضاع مرز و شهر خرمشهر، عملیات و تحرکات مرزی عراق پس از پیروزی انقلاب و واکنش سازمانهای مسئول جمهوری اسلامی، چگونگی شروع هجوم سراسری دشمن در منطقهی خرمشهر و واکنش مردم، نحوهی هجوم زمینی و یگانهای متجاوز و محورهای تجاوز و چگونگی مقابله با آنها، شکلگیری و سازماندهی نیروهای مقاومت، شکست صدام در کسب یک پیروزی سریع و اعلام آتشبس از جانب رژیم او و واکنش جمهوری اسلامی، تمرکز قوا و توجه اصلی رژیم صدام به اشغال خرمشهر و آبادان، وضعیت مدافعان در آغاز مرحلهی دوم هجوم و مشکلات و کمبودها، عبور دشمن از کارون و چگونگی نفوذ دشمن در شهر پس از ۲۲ روز تلاش و تحمل تلفات، تشریح جنگ شدید خیابانی و مقابلهی جانانه مدافعان خرمشهر و جنگ خانهبهخانه برای جلوگیری از سقوط خونینشهر و هجوم نهایی دشمن.
پیوست اوّل کتاب «خرمشهر در جنگ طولانی» با نام «زنان در حماسه خونینشهر» یادی است از تلاش بانوان متعهد در خرمشهر و در جریان مقاومت ۳۵روزهی خرمشهر و فعالیتهایی که در زمینهی نبرد مستقیم با دشمن، پشتیبانی رزمندگان و امدادگری انجام دادند.
پیوست دوم کتاب، زندگینامهی «شهید شیخ محمدحسن شریف قنوتی» است و به نقش و فعالیتهای این شهید در خرمشهر اشاره شده است.
*************************
فصل اول: مقدمه
فصل دوم: «اصلی شدن اشغال خرمشهر و تمرکز نیرو» (بخش اول)
فصل سوم: «اصلی شدن اشغال خرمشهر و تمرکز نیرو» (بخش دوم)
فصل چهارم: «اصلی شدن اشغال خرمشهر و تمرکز نیرو» (بخش سوم)
فصل پنجم: «جنگ دهروزه پشت دروازههای خرمشهر» (بخش اول)
فصل ششم: «جنگ دهروزه پشت دروازههای خرمشهر» (بخش دوم)
فصل هفتم: «جنگ دهروزه پشت دروازههای خرمشهر» (بخش سوم)
فصل هشتم: «دشمن در شهر خونین» (بخش اول)
فصل نهم: «دشمن در شهر خونین» (بخش دوم)
فصل دهم: «تهاجم نهایی و اشغال خونینشهر» (بخش اول)
فصل یازدهم: «تهاجم نهایی و اشغال خونینشهر» (بخش دوم)
فصل دوازدهم: «تهاجم نهایی و اشغال خونینشهر» (بخش سوم)
فصل سیزدهم: «تهاجم نهایی و اشغال خونینشهر» (بخش چهارم)
فصل چهاردهم: نقش زنان در حماسهی خونین شهر (ضمیمه اول)
فصل پانزدهم: یادی از شهید شیخ محمدحسن شریفقنوتی (ضمیمه دوم)
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازدهسیزدهسالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان.
پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقتها عصبانی میشد و میافتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچوقت از دستش ناراحت نمیشدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همهشون سختگیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم میبردیم. وقتی توی خونه شیطنت میکردیم، مادرم خط و نشون میکشید و انگشت تکون میداد که بذار بابات از سر کار بیاد.
دربارهی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضیها میگفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همونجا زن گرفته. بعضیها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درستتر باشه.
برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر .
پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه
میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س.
«خاک سرخ» روایت وقایع بعد از حادثه ی عاشوراست؛ مکافات عمل آنان که وسایل شخصی امام حسین (علیه السلام) را به غنیمت بردند…
مالک پدر بشیر است که در بستر بیماری افتاده است. او روزی خوابی پریشان می بیند و آشفته و ترسان خواب را برای عروسش عطیه تعریف می کند. او می گوید که در خواب عروج خورشید را دیده و یقین دارد که اتفاقی ناگوار رخ خواهد داد…
عطیه سعی دارد که او را آرام کند اما در حقیقت ماجرای تلخ عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش به وقوع پیوسته است. در حادثه ی کربلا بشیر همسر عطیه و پسر مالک در گروه کسانی بوده که در سپاه ابن زیاد راه های ورود و خروج را بر امام و یارانشان بسته اند و عطیه حالا خود را مستحق عذاب می داند و بسیار ناراحت است. اما بشیر که هنوز متوجه اشتباه خود نشده است کاروان اسرای کربلا را خارجی می خواند و خوشحال است که توانسته خانواده اش را از این اتفاق مصون بدارد.
مالک پس از جست وجوی فراوان از ماجرا با خبر می شود و خاطره ای را از امام حسین علیه السلام برای آن ها بازگو می کند که مشابه خطای بشیر است. او ماجرای انگشتری را بیان می کند که امام به او بخشیده و برای همیشه او را از فقر نجات داده است. عطیه و مالک تصمیم می گیرند که از پس کاروان اسراء حرکت کرده تا شاید با زاری و التماس بتوانند خود را راضی کنند و بخشیده شوند.