دکتر عباسی
استاد رائفی پور
فروشگاه سایت

جستجو




در اين سایت
در كل اينترنت

آمار

هم‌سنگران

>

آخرین نظرات

سرت را بالا بگیر دختر

در این کتاب فرازو نشیب زندگی «ف.م» که به خواست وی «زینب‌السادات میری» نامیده شده است، در قالب داستانی با برداشت آزاد روایت شده است.

این بانو از دوران نوجوانی پای در میدان ایثار و مبارزه نهاد و در حوادث انقلاب یزد حضوری فعال داشت و پس از آن در امر پشتیبانی جنگ به فعالیت مشغول شد. هم‌اکنون نیز در کسوت آموزش به نوجوانان این مرزوبوم سعی در رفع شبهات کذایی درباره‌ی اساس دین، کشور و دفاع مقدس دارد.
دین مقدس اسلام، از ظهور تا عصر حاضر، همواره در کشاکش بدخواهی‌ها و ستیزه‌جویی‌های معاندان به سربرده و در این میان تعالیم انسان‌ساز وحی و تلاش طاقت‌فرسای پیامبر اعظم (ص) و ائمه اطهار (ع) و دیگر اولیای الهی، مؤید این نکته بوده که انسان باید با عشق و ایمان به مبارزه علیه کفر و انحراف در دین بپردازد.
تحول و انقلاب عظیمی که دین اسلام در مردم به وجود آورد، باعث شناخت و شکوفایی مردان و زنانی شد که برای دفاع از دین و رفع شبهات مطرح‌‌شده توسط دشمنان، از تمام زندگی خود مایه گذاشتند و درس ایثار و فداکاری را آموختند.
بر همگان روشن است که در این برهه از زمان، دشمنان برای اینکه ضربه‌ای کاری به اسلام و انقلاب وارد سازند، قشر نوجوان و جوان را هدف قرار می‌دهند و با برنامه‌ریزی‌های کارشناسی‌شده‌ی خود، اساس دین، اعتقادات و ارزش‌های ایران اسلامی را زیر سؤال می‌برند و در این میان باید افرادی باشند که همچون دوران طلایی دفاع مقدس پای در میدان مبارزه‌ی فرهنگی گذارند و توطئه‌ی ددمنشان روباه‌صفت را خنثی سازند.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :27 بهمن 1401 427 بازدیدبدون نظر »
پیله عشق

کتاب «پیله‌ی عشق» روایتگرِ خاطرات شیرزنان ایرانی در نقش پرستار و امدادگران در جبهه‌ی رزم یا پشت جبهه است. خاطرات آنانی که از جسم و روح، خانواده و موقعیت خود گذشتند تا بتوانند تسکینی بر دردهای برادران رزمنده و مردمان بی‌گناه جنگ‌زده باشند.

حافظه‌ی عادل تاریخ ازخودگذشتگی و حمایت‌های زنان همواره صبور ایرانی را درکنار شما فراموش نخواهد کرد. زنان ایرانی با پیروی از زینب (س) که از نظر کارشناسان امروزی نقش روان‌شناس، جامعه‌شناس، روان‌کاو، مشاور و مربی را در آن شرایط برای سالار شهیدان کربلا و اصحاب آن حضرت ایفا می‌کرد، قدم در این راه گذاشتند و تا پیروزی پا پس نکشیدند.
در بخشی از کتاب «پیله‌‌ی عشق» خاطره‌ی یکی از پرستاران را می‌شنویم: «صدای شکستن غرور یک رادمرد سکوت را برهم زد: حاجی مواظب باش! سید بچه‌ها را قیچی زدن! جان حضرت زهرا (س) بیا عقب. اشک و فریاد است و تشنج!»

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :26 بهمن 1401 361 بازدیدبدون نظر »
نخل ها و آدم ها

«نخل‌‌‌ها و آدم‌‌‌ها» از طولانی‌‌‌ترین رمان‌‌‌های دفاع مقدس است که به قلم «نعمت‌الله سلیمانی» نگاشته شده‌‌است. این کتاب در هفتمین جشنواره‌‌ی کتاب دفاع مقدس عنوان برگزیده شد.

«سمیر» و «هانیه» دخترعمو و پسرعموی یکدیگر هستند که از بچگی پابه‌‌پای هم بزرگ شده و درصدد ازدواج‌‌اند. سمیر پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه می‌‌شود و این بهانه‌‌‌ای است برای مخالفت «زارخدر»،‌ پدر هانیه، با ازدواج آن‌ها.
با آغاز جنگ زندگی نیز غیرعادی می‌شود و مهاجرت خانواده‌‌ی سمیر و عمویش را در پی دارد. در این اثنا «زارخدر» از مخالفت خود کوتاه آمده و تن به ازدواج سمیر و هانیه می‌‌‌‌دهد. سمیر و هانیه به آبادان برمی‌‌‌گردند تا یکی در خط مقدم و دیگری در بیمارستان، زندگی جنگی خود را شروع کنند.
سمیر پا‌به‌پای دوستانش می‌‌جنگد و شاهد شهادت دوستانش می‌شود؛ تا این‌که در حادثه‌ی حمله‌ی هوایی عراق، هانیه نیز به شهادت می‌‌‌‌رسد و سمیر در آرزوی رسیدن به هانیه، به نبرد خود ادامه می‌‌‌دهد.
پس از آزادسازی خرمشهر، در عملیاتی حساس، سمیر و دوستانش برای تخریب دیده‌بانی دشمن اعزام می‌‌شوند که با شجاعت سمیر، کشتی دیده‌‌‌بانی منفجر می‌شود… .

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :26 بهمن 1401 550 بازدیدبدون نظر »
قصه ی ناتمام
«قصه‌‌ی ناتمام» روایت داستانیِ تلخی‌ها و شیرینی‌ها، انتظارها و و‌‌صل‌ها و بغض‌‌های فروخورده‌‌ی مادران و همسران و خانواده‌های دلاورمردان مدافع وطن و حرم است.

خیبر ایـن بـار نـه در بیابـان‌هـای اطـراف مدینـه کـه در نیزارهای هورالهویـزه بـود و تـا نگویـی بـه مـن کـه چه حکایتـی بـود در نـوای ایـن نی‌‌ها، دست از تـو نمی‌کشـم! چـه دیدیـد در خلسـه‌ی جزایـر مجنـون کـه دیوانه‌‌ترتان کـرد و چه یافتیـد در طلائیـه‌‌ی زرخیـز؟ دشـمن ایـن خیبـر، نـه یهودیـان کافـر کـه مسـلمانان هم‌‌کیـشِ همسـایه بودند و مسـلمان نه، که انسـان نیز نبود آن دشـمنی که روا می‌‌داشـت آنچه بـر مـا روا داشـت! او کـه دیوانه شـد وقتی چنین جان‌‌بـرکف می‌دیدتان و از خشـم می‌مُرد وقتـی بـا بن‌‌بسـت تدبیرتـان روبه‌‌رو می‌‌‌شـد. پس نامسـلمانان خدانشـناس دیگـر را از خـاور و باختـر بـه یـاری خواند و چندین روز بی‌‌سـابقه بـر سـرتان بمـب بارانیـد؛ امـا دریـغ کـه خشـمش فـرو ننشسـت، تـا سـرانجام از کاسـه‌‌ی چه‌‌کنـم چه‌‌کنمـش غـول افعـی سـر بـر آسـمان آورد و از نیـش نفریـن شـده‌‌اش زهـر بـر سـرتان ریخت.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :25 بهمن 1401 393 بازدیدبدون نظر »
 کمین

کتاب «کمین» مجموعه خاطراتی از هشت سال دفاع مقدس را روایت می‌‌کند.

سال ۱۳۶۵ من در کلاس سوم متوسطه، در دبیرستان آیت‌‌الله طالقانی شهرستان نیشابور، تحصیل می‌‌کردم. اون‌‌موقع کشور حال‌وهوای خاصی داشت و این حال‌وهوا و شوروشوق در محیط مدرسه‌‌ی ما هم موج می‌زد.
آخرِ سال بود و همگی برای امتحان‌ها آماده می‌شدیم. هرروز در کلاس خبرهای جدیدی از جبه‌های جنگ به گوش می‌رسید و دانش‌آموزان با شوق و هیجان از بستگان و دوستان خودشون که در جبهه بودند، خاطراتی را برای هم نقل می‌کردند. تعدادی از هم‌‌کلاسی‌های من که ازنظر جسمی از من قوی‌تر بودند و یا سنشان بیشتر بود، برای رفتن به جبهه نام‌نویسی کرده بودند و تعداد انگشت‌شماری هم در جبهه‌های جنگ حاضر شده‌بودند.
یادمه بچه‌هایی که به جبهه رفته بودند، خیلی راحت در محیط دبیرستان مشخص بودند، چون لباس بچه‌های جبهه یه جفت کفش کتونی و یه شلوار بسیجی خاکی بود که اونها را از دیگران متمایز می‌کرد. من با احترام زیادی به اونها نگاه می‌‌کردم و توی دلم می‌گفتم: خوش به حالتون! ای کاش می‌شد که منم یکی از این شلوارهای بسیجی رو بپوشم. خلاصه که چندروزی تمام فکرم رو رفتن به جبهه مشغول کرده‌‌‌بود.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :25 بهمن 1401 393 بازدیدبدون نظر »
اعجوبه قرن؛ سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی

در این کتاب زندگی‌نامه و رشادت‌های شهید سرلشکر خلبان «مصطفی اردستانی» به رشته‌‌ی تحریر درآمده‌‌است. کتاب دربرگیرنده‌‌ی بخشی از زندگی و خاطرات هم‌‌‌رزمان این شهید بزرگوار است.

سرلشکر خلبان شهید مصطفی اردستانی در سال ۱۳۲۸ در روستای قاسم‌‌آباد، از توابع شهرستان ورامین، دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در شهرستان ورامین گذراند.
پس از دریافت دیپلم، در سال ۱۳۴۸ به خدمت سربازی اعزام شد. خدمت سربازی را در یکی از روستاهای اسفراین به پایان برد. شرایط جغرافیایی منطقه در آن زمان برای کشت خشخاش مساعد بود و اهالی روستا به‌‌صورت فراگیر مبادرت به کشت آن می‌‌کردند. شهید اردستانی تا جایی که می‌‌توانست آن‌‌ها را از این کار باز می‌‌داشت.
شهید اردستانی پس از انقلاب، با جمعی از همکارانش، اقدام به انتشار یک نشریه‌‌ی درون‌گروهی به نام «مخلصین» کرد که حاوی مطالب اعتقادی و فرهنگی بود و باوجود شمارگان محدود، با استقبال همکارانش روبه‌رو شد.

بخشی از کتاب:
اواخر شهریورماه ۱۳۵۹، برای انجام یک مأموریت مخصوص اداری، از پایگاه تبریز عازم تهران شدم. مأموریتم در اتاق ویژه‌‌ی ستاد نیروی هوایی بود و چندروزی طول می‌‌کشید. گرچه فصل تابستان رو به سپری شدن بود و رفته‌‌رفته جای خود را به فصل سرد پاییز می‌سپرد، اما برای من و خانواده‌‌ام بهاری درحال شکفتن بود و آن، حضور سبز اولین شکوفه‌‌ی درخت زندگی‌‌مان بود که در همین روزها پا به عرصه‌‌ی وجود می‌‌گذاشت و گل زندگی‌‌‌اش شکفته می‌‌شد… .

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 بهمن 1401 410 بازدیدبدون نظر »
دشمن پشت دروازه‌ های شهر

این کتاب بخشی‌‌هایی از تاریخ پرافتخار آبادان، به‌ویژه در دوران معاصر، یعنی سال‌‌‌های مبارزه مردم آبادان در راه پیروزی انقلاب اسلامی به‌‌‌رهبری امام خمینی (ره) و مبارزه با دشمنان داخلی را روایت می‌‌کند.

«دشمن پشت دروازه‌‌‌های شهر: روایت مقاومت مردمی آبادان؛ ۱۳۵۹» درباره‌‌ی تاریخ‌نگاری دفاع مقدس، بیشتر مبتنی بر توصیف و تبیین رویکردها، راهبردها و عملکرد گروه‌ها و نخبگان نظامی بوده و کمتر به نقش مردم عادی جامعه در جنگ پرداخته‌‌است.
با توجه به این‌‌که یکی از علل اصلی موفقیت رزمندگان اسلام در هشت سال جنگ تحمیلی، روحیه‌‌ی مقاومت و پایداری آنان بوده‌‌است، ازاین‌‌رو پرداختن به آن امری انکارناپذیر است، اما این‌که چگونه این مقاومت در ابتدای جنگ به‌عنوان یک فرهنگ برخاسته از عقاید و ارزش‌های دینی و انقلابی شکل گرفت و سپس در تمامی ابعاد جامعه گسترش پیدا کرد، کمتر به آن توجه شده‌‌‌است.
همچنین مقاومت مردم آبادان دربرابر تجاوز دشمن بعثی را می‌توان یک پدیده‌‌ی تاریخی در آن مقطع زمانی به شمار آورد که بعدها در صورت‌بندی هویت و حیات اجتماعی و فرهنگی جامعه‌‌ی ایران اسلامی نقشی بی‌بدیل ایفا کرد.
کتاب «دشمن پشت دروازه‌های شهر»، به نویسندگی نعمت‌الله سلیمانی‌‌خواه، روایت‌‌گر چگونگی انجام این مقاومت مردم و شکل‌گیری فرهنگی است که در طول دوران دفاع مقدس به یک عنصر اصلی و تعیین‌کننده در گفتمان سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی جامعه‌‌ی ایران تبدیل شد.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 بهمن 1401 617 بازدیدبدون نظر »
بایندر

این کتاب درباره مردی است که با دست خالی جلوی حمله‌‌ی کشتی‌‌های مسلح انگلیسی‌‌ها ایستاد.

دریادار شهید «غلام‌علی بایندُر»، فرزند دوم علی‌اکبر بایندر، در سال ۱۲۷۷ خورشیدی در تهران متولد شد. وی تحصیلات متوسطه‌ی خود را در مدرسه‌ی دارالفنون به پایان رساند و در سال ۱۲۹۹ از مدرسه‌ی نظامی «مشیرالدوله» با درجه‌ی ستوان دومی فارغ‌التحصیل شد و در دانشکده‌ی توپخانه‌ی «پواتیه»، «فونتن بلو»، دانشگاه جنگ پاریس و نیروی دریایی ایتالیا تحصیلات نظامی را به پایان رساند.
وی در ۱۳۰۱ در جنگ با «اسماعیل سیمیتقو» مشارکت کرد و به‌سبب رشادت و فداکاری در نبرد شکریازی، نشان «ذوالفقار» را که عالی‌ترین نشان نظامی ایران بود، دریافت کرد.
او از ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۰ در سِمت فرمانده‌ی نیروی دریایی ارتش، خدمت کرد. به‌‌دنبال شکست مذاکرات ایران و انگلیس درباره‌ی بازپس‌گیری جزایر سه‌گانه‌ی ایران، مقامات دولتی و نظامی ایران در سال‌های ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ میلادی از جزایر تنب دیدار کردند. در این بازدیدها دریادار «بایندُر»، فرمانده‌ی وقت نیروی دریایی ارتش ایران، پس از گفت‌وگو با ساکنان جزیره، به مقامات نظامی بریتانیا اظهار داشت که جزیره‌های تنب و ابوموسی، بخشی از سرزمین ایران است. در این روز، دریادار غلام‌علی بایندُر‌، در بازگشت از آبادان با گلوله‌های ناو انگلیسی روبه‌رو شد. ناوچه‌های غافل‌گیر‌شده غرق شدند و گروهی از افسران و ناوی‌ها کشته شدند. بایندر همراه با سروان «ولی مکری‌نژاد»، برای چاره‌اندیشی و دادنِ آماده‌باش به ستاد نیروی دریایی جنوب، به‌سوی خرمشهر به راه افتاد، ولی پیش از آنکه به خرمشهر برسند، با آتش ناگهانی مسلسل‌های انگلیسی به شهادت رسیدند. پس از شهادت، درجه‌ی او به دریابانی ارتقا یافت و یکی از ناوشکن‌های نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز به یاد او نام‌گذاری شد.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :23 بهمن 1401 533 بازدیدبدون نظر »
گردان 144 در نبرد آبادان

گردان ۱۴۴ گردانی در ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که سرتیپ (سرگرد) فرض‌الله شاهین‌راد در زمان جنگ تحمیلی فرماندهی آن را برعهده داشت.

براساس تصمیمات ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی و دستور فرماندهی نیروی زمینی حدود دو ماه قبل از شروع جنگ تحمیلی لشکرهای ۱ و ۲ مرکز درهم ادغام شدند و لشکر ۲۱ حمزه را تشکیل دادند.
من سرگرد شاهین‌راد که تا آن‌موقع در لشکر ۱ مرکز بودم، در تابعیت لشکر ۲۱ قرار گرفتم. تعدادی از افسران لشکر تا آن‌موقع در مناطق ۳ و ۴ خدمت نکرده بودند. ستاد نیروی زمینی این موضوع را بررسی و محل خدمتی جدید برای آنان تعیین کرد. نام من در فهرست انتقالی‌‌‌ها به لشکر ۲۸ سنندج قرار داشت. به هریک از نیروها برای جابه‌‌جایی و معرفی خود به محل جدید خدمت، ۱۵ روز فرصت داده می‌‌‌شد؛ منظور این است که فرد منتقله در این مدت کارهای خدمتی و خانوادگی خود را انجام دهد و به‌‌موقع در محل جدید حضور یابد.
با توجه به امریه‌‌ی ابلاغی من مشغول سروسامان دادن به امور بودم و ۱۰ روز از ۱۵ روز سپری شده و تقریباً کارها رو به اتمام بود.
در ساعت ۱۳ روز ۷ مهرماه ۵۹ پیامی ازطرف فرمانده لشکر وقت، جناب سرهنگ زین‌‌العابدین ورشوساز، با امضای جناب سرهنگ هوشنگ مظاهری، رئیس ستاد لشکر، در منزل به من تحویل شد.
متن پیام چنین بود: «برای ملاقات با فرماندهی، به‌‌‌محض رؤیت، در ستاد لشکر حضور یابید تا به دفتر فرماندهی راهنمایی شوید.»

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :23 بهمن 1401 532 بازدیدبدون نظر »

http://www.shiaupload.ir/images/15461812804503734709.jpg

کتاب صوتی «المراقبات»؛ اثر گرانقدر مرحوم «آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی»؛ بخش اول مراقبات ماه رجب؛ بیان فضیلت و شرافت این ماه؛ تشریح حدیث تاثیرگذار ملک داعی، منقول از حضرت محمد(ص)؛ گوینده: آقای «امید واضحی آشتیانی» (تولید اختصاصی گنجینه صوتی تبیان). (۲۲:۱۵)

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :02 بهمن 1401 2448 بازدیدبدون نظر »

http://www.shiaupload.ir/images/15461812804503734709.jpg

کتاب صوتی «المراقبات»؛ اثر پرمحتوا و تاثیرگذار «آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی»؛

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :02 بهمن 1401 4883 بازدید۱ نظر »

http://www.shiaupload.ir/images/15461812804503734709.jpg

کتاب صوتی اعمال ماه رجب(فصل اول از اعمال و فضیلت ماه های سال) از کتاب شریف “مفاتیح الجنان” تألیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی؛ «فضیلت و اعمال ماه مبارک رجب»

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :02 بهمن 1401 3807 بازدید۱ نظر »
یار دوست

این کتاب گویا بر اساس تاریخ شفاهی، بیان‌گر زندگی‌نامه، خاطرات و سرگذشت مرحوم «امیر سرلشکر محمّد سلیمی» فرمانده‌ی سابق ارتش جمهوری اسلامی ایران است.

«محمّد سلیمی» (زاده‌ ۱۳۱۶ مشهد – درگذشته ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ تهران) سرلشکر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و دومین فرمانده کلّ ارتش (از خرداد ۱۳۷۹ تا شهریور ۱۳۸۴) بود. وی در کابینه‌ی اوّل میرحسین موسوی، به مدّت ۴ سال، وزیر دفاع ملّی بود.
سلیمی فعّالیت نظامی را از سال ۱۳۳۵ در ارتش رژیم شاهنشاهی آغاز کرد. وی در ابتدای جنگ ایران و عراق، به مدّت یک سال (در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰) مسئول دفتر مشاوره‌ی نظامی امام خمینی (ره) و مسئول ستاد جنگ‌های نامنظم بود.
سلیمی از خرداد ۱۳۷۹، پس از کناره‌گیری «علی شهبازی»، با ارتقاء درجه از سرتیپی به سرلشکری، به فرماندهی کلّ ارتش منصوب شد و در شهریورماه ۱۳۸۴، پس از استعفا از این جایگاه، به‌ سِمت مشاور رهبر انقلاب اسلامی در امور ارتش منصوب شد.
محمّد سلیمی در سال ۱۳۷۹ از مقام معظم رهبری، «نشان درجه یک نصر» دریافت کرد. وی در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، پس از یک دوره‌ی طولانی بیماری، در سن ۷۸ سالگی درگذشت.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 آذر 1401 415 بازدیدبدون نظر »

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :24 آذر 1401 436 بازدیدبدون نظر »
برف می‌بارد گل سرخ

این رمان روایت رویارویی انسان با جنگ و ارزش‌های انسانی است. جنگ تحمیلی از طرف کسانی که قصد دارند به مرزهای جغرافیایی ما مسلط شوند و نماینده‌ی زورمندانی هستند که هدف اصلی آنها ویران کردن ارزش‌های انسانی جامعه‌ی مقابل آنهاست.

در رمان «برف می‌بارد گل سرخ» با یک مرد و یک زن آشنا می‌شویم.
مرد یک پزشک متخصص و متعهد به اخلاق و آرمان‌هایش است. او در زندگیِ خود فردی موفق از همه‌ جنبه‌های مادّی است و برای رفاه خود چیزی کم ندارد؛ اما وقتی شیپور جنگ نواخته می‌شود و او می‌بیند دشمن به کشورش هجوم آورده است، لباس رزم بر تن می‌کند و به دورترین و خطرناک‌ترین منطقه‌ی جنگی می‌رود تا نشان بدهد که مرد روزهای بحرانی است.
«شهید دکتر مصطفی رستمی‌پور»، قهرمان داستان، قوی‌ترین و در عین حال ساده‌ترین انسانی است که با درک موقعیت، راه خودش را انتخاب کرده است.
در این رمان زنی نیز هست که هر چند رفتار و حرف‌های او از جنس حرف‌های روزمره است، عادی حرف می‌زند و واکنش‌های به‌ظاهر ساده‌ای دارد، اما نوع نگاهش او را متفاوت‌تر می‌نماید.
این داستان بازنمایی جنایت دشمنی است که با بمباران‌های پیاپی شیمیایی بر روی بیمارستان، در مناطق دورتر از صحنه‌ی جنگ، نشانی زشت را تا ابد بر پیشانی‌اش گذاشته است. در این بمباران دکتر مصطفی رستمی‌پور مصدوم شیمیایی می‌شود. او پس از مدت کوتاهی، برای ادامه‌ی درمان به فرانسه اعزام می‌شود و این آغاز ماجراست….

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :23 آذر 1401 417 بازدیدبدون نظر »
این کتاب شرحی از زندگی سراسر شجاعت، صبر و استقامت یک بانوی ایرانی است که در دوران دفاع مقدس خوش درخشید.

«علیرضا شاملو» در کردستان به دست گروهک کومله و دموکرات اسیر و شهید شد. پس از چندین ماه بی‌خبری، مادر شهید، حاجیه خانم «حمیده دریابیگی» کمر همت بست و خود به منطقه‌ی کردستان رفت و بعد از چهار ماه آوارگی در جست‌وجوی فرزند، شجاعانه به دل دشمن زد و پیکر فرزند شهیدش را از آنها تحویل گرفت.

* زندگی مادر شهید در این کتاب در سه فصل مجزا: «خانه خاطرات، سفر در گذشته و سفر به کردستان» روایت شده است.
*«هورَس» نام گونه‌ای سرو بسیار باارزش است که در مناطق کوهستانی و بیشتر در ارتفاعات بیش از دوهزار و ۵۰۰ متر می‌روید.

*شهید علیرضا شاملو
نام پدر: الله وردی (محمدتقی)
تاریخ تولد: ۱۳۴۱
محل تولد: روستای گرجان از توابع شهرستان ملایر
تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۱۱/۲۲
محل شهادت: تیرباران در زندان دوله تو

جهادگر شهید علیرضا شاملو در سال ۱۳۴۱ در روستای گرجان از توابع شهرستان ملایر، در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز، دیده به جهان گشود. هنوز دو بهار بیشتر از عمر او نگذشته بود که والدینش احساس کردند علیرضا با بچه‌های معمولی تفاوت دارد و از هوش و استعداد شگفت‌آوری برخوردار است و به‌شدت به تحصیل علم و دانش علاقه‌مند است؛ از این رو وی را نزد معلمان روستا بردند تا در این زمنیه با آنها مشورت کنند. علیرضا در این زمان کمتر از چهار سال داشت. معلمان اظهار داشتند چون به سن قانونی نرسیده است، امکان تحصیل رسمی برای او وجود ندارد. سپس از او آزمونی گرفتند و او را به مدرسه راه دادند تا در کنار دانش‌آموزان دیگر حضور داشته باشد.
نبوغ، استعداد و هوش بالای او همه را دچار حیرت کرده بود. وقتی در شش سالگی وارد مدرسه شد، از نظر علمی فاصله‌ی چند ساله با هم‌سالانش داشت. علیرضا در هشت سالگی کلاس چهارم ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند.
وقتی نُه ساله شد، خانواده‌اش جلای وطن کردند و در شهر اراک رحل اقامت افکندند و علیرضا در همان سال توانست کلاس پنجم را در دبستان روستای پری (شهرک کربلای فعلی) با موفقیت به پایان برساند.
علیرضا زمانی که در کلاس پنجم تحصیل می‌کرد، با نوشتن مقاله و انجام سخنرانی در مدرسه بهت و حیرت همگان را برانگیخت. او در این سن و سال اوضاع اجتماعی را چنان تحلیل می‌کرد که معلمانش انگشت به دهن می‌ماندند.
با گذشت زمان و باوجودِ سن کم، علیرضا روزبه‌روز در زمینه‌های اجتماعی فعال‌تر می‌شد و با درک صحیح از اوضاع اجتماعی آن روز، با تمام وجود می‌کوشید که مردم را آگاه کند.
او زمانی که در مقطع دبیرستان تحصیل می‌کرد و سیزده، چهارده سال بیشتر نداشت، برای سخن‌رانی به دانشگاه‌ها و شهرهای مختلف دعوت می‌شد و به بهترین شکل از عهده‌ی وظایفش برمی‌آمد.
علیرضا در مسجد حاج محمدابراهیم، کتاب‌خانه‌ای راه‌اندازی کرد که محل رجوع هزار جوان بود؛ اما ساواک بعد از مدّتی همه‌ی کتاب‌های موجود را غارت و کتاب‌خانه را تعطیل کرد.
علیرضا در ۱۶ سالگی دیپلم گرفت و در اوج مبارزات ملّت ایران به رهبری امام خمینی (ره) وارد میدان مبارزه شد و در این راه تلاشی شبانه‌روزی را آغاز کرد.
این جوان فرهیخته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از فرمان حضرت امام مبنی‌بر تشکیل جهاد سازندگی، به عضویت کمیته‌ی فرهنگی جهاد در شهرستان اراک درآمد و بعد از چهار ماه کار، به‌سبب استعداد ویژه و قابلیت‌هایی که داشت، برای ادامه‌ی خدمت به ستاد مرکزی جهاد در تهران دعوت شد و در تهران مشغول به کار شد.
با شروع شورش‌های کردستان، علیرضا برحسب وظیفه‌ای که داشت، برای خدمت به مردم محروم کردستان عازم سنندج شد و دور جدیدی از زندگی را در خدمت به محرومان و مستضعفان آغاز کرد و شبانه‌روز در این زمینه تلاش می‌کرد.
علیرضا زمانی که در سنندج بود، اقدام به برگزاری یک راهپیمایی کرد، امّا عناصر ضدّ انقلاب به آنها حمله کردند. آنها به سپاه پناه بردند و چون روز جمعه بود، از آنجا عازم نماز جمعه شدند؛ اما گروهک‌ها در این مسیر نیز به آزار و اذیت علیرضا و هم‌فکرانش پرداختند. آنها تمام مصائب را تحمل کردند و وظیفه‌ی خود را به انجام رساندند.
وی پس از آن، در نقد این عمل گروهک‌ها مقاله‌ای نوشت با عنوان «مرحبا به شعاع فکری و عقل و اندیشه شما» که در آن شرایط، بازتاب فوق‌العاده‌ای داشت.
این جوان آزاده، پس از چند ماه خدمت در کردستان، در حمله‌‌ی عناصر ضدّ انقلاب به محل استقرار نیروهای جهاد سازندگی در سنندج، به اسارت آنان درآمد و پس از تحمّل شکنجه‌های فراوان در بهمن ماه سال ۱۳۵۹ به دست عناصر ضد خلقی در منطقه‌ی واوان سردشت اعدام شد.
مادر فداکارش توانست پس از چهار ماه تلاش و کوشش، پیکر مطهر فرزند شهیدش را به زادگاهش برگرداند.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :23 آذر 1401 426 بازدیدبدون نظر »
این کتاب گویا دربردارنده‌ی خاطرات یکی از امدادگران دوران دفاع مقدس، علی عِچرِش، است. وی ایثارگری‌های امدادگران را در دوران جنگ تحمیلی شرح می‌دهد.

«علی عِچرِش» اهل آبادان است. او فرد آگاهی است، چون در زمان جنگ، مدیر ستاد امداد و درمان ماهشهر بود. وی همچنین مدتی مدیریت ستاد امداد جبهه‌ی اهواز و نیز هلال‌احمر ماهشهر را برعهده داشت.
عچرش و دوستانش در شهریور سال ۱۳۵۹ (پیش از آغاز رسمی جنگ)، به علّت درگیری‌هایی که در شلمچه وجود داشت، به آنجا رفتند و در منطقه‌ی کمپ ولی‌عصر مستقر شدند.
وی درابتدا کارش را با امدادگری شروع کرد و بعد، در جریان حملات هوایی عراق به اروندکنار، به این نتیجه رسید که امدادگر به تنهایی نمی‌تواند به مجروحان رسیدگی کند و باید خودش نیز راننده‌ی آمبولانس باشد، چون سرعت امدادگر برای رساندن مجروح به بیمارستان نقش تعیین‌کننده‌ای در نجات او دارد. وی سپس راننده‌ی آمبولانس شد و این نقش ادامه پیدا کرد.

*درباره‌ی کتاب:
«معصومه رامهرمزی» درباره‌ی کتاب «امدادگر کجایی» می‌گوید:
«۱۴ساله بودم که به‌عنوان امدادگر حِبه در بیمارستان‌های جنوب کشور حضور داشتم و از نزدیک شاهد زحمات و تلاش امدادگران در جنگ بودم. کتاب «امدادگر کجایی» در راستای تحقیقات، پژوهش‌ها و کارهایی است که برای جنگ انجام می‌دادم. چون خودم امدادگر بودم، احساس کردم در حوزه‌ی آقایانِ امدادگر کتابی نداریم، یعنی خانم‌های امدادگر در این زمینه بسیار فعال بوده‌اند و کتاب‌هایی منتشر شده، اما آقایان امدادگر یا راننده‌ی آمبولانس، چون جزو اقشاری بودند که به شکل مردمی و پراکنده به جبهه‌ها می‌رفتند و بعد از جنگ نیز به شغل‌های خودشان بازگشتند و تقریباً متولی مشخصی نداشتند و پراکنده شدند، تریبونی وجود نداشت تا این افراد خاطرات خود را بازگو کنند. خیلی علاقه داشتم تا این اتفاق بیفتد و بتوانیم صحبت‌های آقایانی را که امدادگر و راننده‌ی آمبولانس بودند، بشنویم و ببینیم آنها در زمینه‌ی امداد چه اطلاعات و خاطراتی دارند و این باعث شکل‌گیری این کتاب شد.»
***
کتاب «امدادگر کجایی» در هشت فصل و «فهرست منابع» و «اسناد و تصاویر» تنظیم شده است.
فصل اول: روزهای خیلی دور؛
فصل دوم: روزهای بیداری؛
فصل سوم: روزهای بالندگی؛
فصل چهارم: روزهای ایستادگی؛
فصل پنجم: اعزام به ماهشهر؛
فصل ششم: مهاجرت؛
فصل هفتم: روزهای حج و امداد؛
فصل هشتم: روزهای پایانی.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :22 آذر 1401 468 بازدیددیدگاه‌ها برای کتاب صوتی امدادگر کجایی؟ بسته هستند

این کتاب گویا زندگی، سرگذشت و خاطرات شهید مدافع حرم، «مرتضی کریمی شالی»، را روایت کرده است.

داستان «گنجشک‌های بابا» از روزهای بهمن ماه ۱۳۶۰ و تولد مرتضی کریمی شالی آغاز می‌شود.
مرتضی در گیرودار روزهای جنگ تحمیلی عراق و ایران به دنیا آمد و تولدش با شهادت پسردایی‌اش همراه بود.
این شهید مدافع حرم در خانواده‌ای مذهبی و انقلابی رشد یافت و در ۲۲ سالگی ازدواج کرد.
درحالی‌که ۱۲ سال از زندگی مشترکش می‌گذشت و صاحب دو فرزند بود، با هدف دفاع از حق، در دی ماه سال ۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد.
۱۱ روز بعد، در ۲۱ دی ماه، زمانی ‌که برای آوردن آمبولانس حامل پیکرهای مطهر شهدا و تعدادی از مجروحان رفته بود، در درگیری با نیروهای داعشی به شهادت رسید.
زندگی‌نامه‌ی شهید مرتضی کریمی شالی در این چند فصل به رشته‌ی تحریر درآمده است:
«لبخند مادر، تکیه، بادیگارد، عروس شال، گنجشک‌های بابا، هوای این روزای من هوای سنگره، وصیت‌نامه شهید، تصویر و راویان».

*درباره‌ی نویسنده:
«هاجر پورواجد» نویسنده‌ی این اثر که خود همسر یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس است، علاوه بر این کتاب‌، تاکنون یادنامه، خاطره و زندگی‌نامه‌های بسیاری از شهدا، جان‌بازان و ایثارگران را نوشته است.

(بیشتر…)

ادامه مطلب
تاريخ :22 آذر 1401 461 بازدیدبدون نظر »

صفحات

دسته بندی

اسکرول بار

تصویر ثابت