دکتر عباسی
استاد رائفی پور
فروشگاه سایت

جستجو




در اين سایت
در كل اينترنت

آمار

هم‌سنگران

>

آخرین نظرات

«ماریا» دانشجوی رشته نقاشی است. او که مسیحی است، با دیدن تابلوی «عصر عاشورا» اثر استاد فرشچیان، تحت تأثیر این اثر هنری و تاریخی قرار می‌گیرد و به موضوع عاشورا علاقه‌مند می‌شود. وی پس از روز عاشورا و شب هنگام خواب عجیبی می‌بیند….

«ماریا» به همراه پدر و مادربزرگش در یکی از محله‌های قدیمی ارمنی‌نشین در تهران زندگی می‌کنند. ماریا دانشجوی رشته نقاشی است. او یک روز به همراه استاد و هم‌کلاس‌هایش به موزه استاد فرشچیان می‌روند. در آنجا ماریا با دیدن تابلوی «عصر عاشورا»، تحت تأثیر این موضوع و این اثر تاریخی قرار می‌گیرد و به موضوع عاشورا علاقه‌مند می‌شود.

از طرفی «آندره»، پدر و «ژانت»، مادربزرگ ماریا، نگران این تغییر رفتار او هستند. مادربزرگ ماریا از او می‌خواهد روز عاشورا جایی نرود، چون قرار است «ژرژ» به همراه خانواده‌اش به خانه آنها بیایند. ماریا خیلی از این موضوع ناراحت می‌شود. او روز عاشورا نمی‌تواند در مراسم عزاداری و تعزیه امام حسین (ع) شرکت کند. ماریا آن شب خواب عجیبی می‌بیند.

او به هزار سال قبل و روز عاشورا سفر می‌کند. در سرزمینی چشمش را باز می‌کند که به آن نینوا می‌گویند. ماریا در آنجا به مرد و زنی عرب برمی‌خورد که سپاه امام حسین (ع) را ترک کرده‌اند و به سمت کوفه می‌روند. زن با دیدن ماریا از همسرش می‌خواهد به او کمک کند، ولی مرد عرب قبول نمی‌کند. زن به ماریا کمک می‌کند. ماریا وقتی می‌فهمد که به هزار سال قبل آمده است، از زن و مرد عرب می‌خواهد راه رسیدن به سپاه امام حسین (ع) را به او نشان دهند.

زن عرب همسرش را راضی می‌کند همراه ماریا تا نزدیکی سپاه امام برود. ماریا به همراه زن عرب به سمت سپاه امام حرکت می‌کنند، ولی راه را گم می‌کنند. ماریا عجله دارد و می‌خواهد به‌ موقع به سپاه امام برسد، قبل از این که دیر شود. آنها وقتی می‌رسند که جنگ تقریباً تمام شده و بیشتر سپاهیان امام به شهادت رسیده‌اند. ماریا با دیدن صحنه عاشورا با وحشت از خواب می‌پرد و تب شدیدی می‌کند.

ژانت از آندره، پدر ماریا، می‌خواهد که به دنبال «پدر سرکیس» برود و او را هر چه سریع‌تر با خودش به آنجا بیاورد.

82 بازدید نظر: »

ارسال نظر

دسته بندی

اسکرول بار

تصویر ثابت