در سال ۶۱ هجری «خولیبنیزید» از جانب «عمربنسعد» مأموریت یافت تا سرِ مبارک امام حسین(ع) را از کربلا به کوفه ببرد و به دست امیر کوفه، یعنی عبیداللهبنزیاد، برساند.
هنگامی که خولی، به امید پاداشگرفتن، سر مبارک امام حسین(ع) را نزد عبیدالله میبرد، عبیدالله ادعا میکند که هرگز خواهان کشتهشدن حسین نبوده و برای کسب تکلیف، خولی را با سر مبارک امام روانهی شام میکند، تا خودِ یزید دربارهی عمربنسعد و به ادعای او تمردش از فرمان، تصمیم بگیرد.
از سویی دیگر «شمربنذالجوشن» برخی از مردان سپاه کوفه را برمیانگیزد تا به غارت غنایم و حتی اسب دواندن بر پیکر شهدا مبادرت کنند.
از سویی «یزیدبنمعاویه» نیز، بنابر توصیهی مشاورش، صلاح را در این میبیند که انگشت اتهام را به طرف عمربنسعد نشانه رود. او با عزل عمربنسعد، به عبیدالله میفهماند که با نظریهی او مبنیبر خودسر بودن عمربنسعد موافق است. سپس نامهای را که حکم عزل عمربنسعد است، همراه سر مبارک امام حسین(علیه السلام) به خولی میدهد تا نزد عبیدالله بازگرداند.
-
-
۴:۳۰
-
۲۶:۰۲
-
۲۷:۲۰
-
۲۸:۰۳
-
۲۵:۲۰
-
۲۴:۵۲
-
۲۸:۲۰
-
۲۸:۳۱
-
۱۸۸:۲۹