توضیحات : نامش قهرمان است و نام خانوادگیاش اسطوره؛ اما کمتر کسی در این کشور پهناور او را میشناسد! مردی که مانند دیگر رفقای خود ناشناس ماندن را به نمایش خود و کار بزرگی که برای این مرز و بوم انجام داده ترجیح داده است! قهرمان ما نه کوچه ای به نام دارد و نه بر میدانی اسمش درج شده تا خیلیها وقتی با ماشینهای گرانقیمتشان آن را دور میزنند به یادش باشند!
مرد قصه ما که سالهاست اسطوره بودن را معنی کرده و باید نامش را در تمام واژهنامهها در مقابل واژه قهرمان قرار داد، سالها قبل گرانبهاترین عنصر وجودش را در راه این مرز بوم به حراج گذاشت. آن هم در مقابل خونخواران دیروز که داعشیهای امروز هستند. صورت اسطوره ما شاید برای برخیها که ظاهربین هستند دیدنی نباشد اما برای هر وطنپرستی از هر زیبایی زیباتر است؛ چرا که وجود این مرد آن هم در همسایگی خورشید هشتم، زیبایی را معنی کرده است.
رجب محمدزاده جانباز جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۶ در منطقه ماووت عراق پس از برخورد ترکش و در حالی که در نزدیکی سنگر نشسته بود، صورتش به شدت آسیب دید. پس از اینکه برخی پزشکان از معالجه او ناامید شدند و پارچه سفید را روی صورت او کشیدند تا در گوشهای از بیمارستان جان دهد، پزشکی از جانب خدا مامور شد تا جان او را نجات دهد و پس از ۲۵ بار عمل جراحی چهرهاش را به چهرهای تبدیل کرد که امروز در تصاویر دیدهاید. چهرهای که بسیاری از شهروندان با دیدنش یا او را قربانی اسیدپاشی میدانند و یا یک تصادف هولناک و یا سوختگی!
غم قصه ما اینجاست که هیچکس در مشهد از حضور چنین جانبازی خبر ندارد و برای همین همه بدون اطلاع درباره وی این چنین میگویند! وقتی هم که باخبر میشوند همه از دلیل ناشناس ماندن این جانباز جنگ تحمیلی در این همه سال میپرسند. یکی میگوید که باید میدانی به نامش کنند و یکی دیگر پیشنهاد میکند سردیس اسطوره جنگ را برایش بسازند! خیلیها هم مثل همیشه با سلب مسئولیت از خود، از مسئولان گلایه میکنند و میخواهند که تجلیلی قهرمانانه از این اسطوره صورت بگیرد.
اگر این روزها سری به ینگه دنیا بزنیم، متوجه میشویم که سربازان آمریکایی و زخمخوردگان نبرد ویتنام و عراق هنوز از مهمترین نمادهای جامعه هستند! اما گویا در ایرانزمین نبرد با کرکسها به فراموشی سپرده شده و بسیاری از مردمان، قهرمانان وطن را از یاد بردهاند! آلزایمر سراسری این روزها غوغا میکند …