دکتر عباسی
استاد رائفی پور
فروشگاه سایت

جستجو




در اين سایت
در كل اينترنت

آمار

هم‌سنگران

>

آخرین نظرات

بیانات مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در خصوص نقش عوام و خواص در جامعه در دیدار جمعی از فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله

یکی از موارد برجسته در فرهنگ اسلامی، فرهنگ رزمندگی و جهاد است با این شرط که هم تلاش داشته باشد و هم در مقابله دشمن باشد، جهاد است. یک سوی مفهوم جهاد، مقابله با دشمن است که اگر در میدان مسلحانه باشد، جهاد رزمی است؛ اگر در میدان مسائل فرهنگی باشد، جهاد فرهنگی است و…
به تعبیر ایشان آغازگر جهاد در کشور در سال ۱۳۴۱، امام (ره) بود که تلاش در مقابله با دشمن را آغاز نمود و پس از آن نیز به دلیل آنکه دشمن از تمامی جهات سعی در براندازی کشور ایران داشته و دارد، اگر هر کسی در هر زمینه ای تلاش برای مقابله با دشمن را بکار گیرد، مصداق جهاد فی سبیل الله است.
از دیگر جهاد های مهم در طول تمام دوران، جهاد فکری است بدین مفهوم که با توجه به ایجاد انحرافات دشمن علیه کشور، هرکس تلاش در جهت روشنگری و جلوگیری از سوء فهمی به کار ببرد، مصداق یک جهاد فکری است.

عبرت گرفتن از تاریخ از صدر اسلام تا واقعه عاشورا :

اما در این میان هم همیشه بایستی از گذشته تاریخ درس آموخت و بهترین منبع برای این عبرت آموزی قرآن صادق مصدق است؛ او ما را به عبرت گرفتن از تاریخ دعوت می کند.

 

عوام و خواص / مقام معظم رهبری

 

 

 

زمان سخنرانی : ۲۰ خرداد ماه ۱۳۷۵ – مصادف با ایام دهه اول محرم

مکان : در جمعی از فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)

چون در تاریخ چیزی هست که اگر بخواهیم از آن عبرت بگیریم، باید دغدغه داشته باشیم. این دغدغه، مربوط به آینده است.

در ادامه ایشان می فرمایند :

چرا و این دغدغه برای چیست مگر چه اتفاقی افتاده است؟
اتفاقی که افتاده است، در صدر اسلام است. من یک وقتی گفتم که جا دارد اگر ملت اسلام فکر کند که چرا ۵۰ سال بعد از وفات پیغمبر(ص)، کار کشور اسلامی به جایی رسیده باشد که همین مردم مسلمان، از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی شان و قاری شان، در کوفه و کربلا جمع بشوند و جگر گوشه همین پیغمبر را، با آن وضع فجیع، به خاک و خون بکشند؟!
آدم باید به فکر فرو برود که چرا این طوری شد؟ من ۲ یا ۳ سال پیش، این را در یک صحبتی مطرح کردم، به عنوان عبرتهای عاشورا، البته درسهای عاشورا جداست، درس شجاعت، درس ایثار و امثال آن. مهمتر از درسهای عاشورا، عبرتهای عاشورا است.
من این را قبلاً گفته ام. کار به جایی برسد که جلوی چشم مردم، حرم پیغمبر را در کوچه و بازار بیاورند و به اینها تهمت خارجی بزنند! معنای خارجی این نیست که اینها از کشور خارج آمدند، خارجی به معنای امروز به کار نمی رود. خارجی یعنی جزء خوارج، یعنی خروج کننده.
در اسلام یک فرهنگی است که اگر کسی علیه امام عادل خروج و قیام بکند، لعنت خدا و رسول و مؤمنین، علیه چنین کسی است. خارجی یعنی این، یعنی کسی که علیه امام عادلی خروج می کند. لذا همه مردم مسلمان آن روز، از خارجیها -از خروج کننده ها- بدشان می آمد. ” من خرج علی امام عادل، فدمه هدر ” در اسلام کسی که خروج کند، قیام کند علیه یک امام عادل، خون او هدر است، اسلامی که این قدر به خون مردم اهمیت می دهد.
اینها آمدند پسر پیغمبر، پسر فاطمه زهرا (س)، پسر امیرالمؤمنین (ع) را به عنوان خروج کننده بر امام عادل -که آن امام عادل، یزیدبن معاویه است- معرفی کردند؛ کارشان گرفت! آنها که دستگاه حکومت ظالمند، دلشان هر چه می خواهد، می گویند. چرا مردم باور کنند! چرا مردم ساکت بمانند!

نکته بارز در این میان که دغدغه ایشان را نیز در برمی گیرد این است که چرا امت اسلامی که آن قدر نسبت به جزییات احکام اسلامی و آیات قرآنی دقت داشت، در یک چنین قضیه واضحی، این قدر دچار غفلت و سستی و سهل انگاری بشود که یک چنین فاجعه ای به وجود بیاید!!!
حال چه کنیم که این گونه نشود و این فاجعه تکرار نپذیرد؟

ایشان در تکمیل صحبت های خود می فرمایند :

در آن عهد، کار به جایی رسید که پسر و نوه کسانی که در جنگ بدر، به دست امیرالمؤمنین و حمزه و بقیه سرداران اسلام، به درک رفته بودند، پسر همان افراد، نوه همان افراد، جای پیغمبر نشست و سر جگر گوشه پیغمبر را جلوی خود گذاشت و با چوب خیزران به لب و دندان او زد و گفت: ” لیت اشیاخی ببدر شهدوا، جزع الخزرج من وقع الاسل “،
یعنی کشته های ما در جنگ بدر بلند شوند، ببینند که ما با کشنده هاشان چه کار کردیم. این طوری شد!
این جاست که قرآن می گوید عبرت بگیرید. این جاست که می گوید: ” قل سیروا فی الارض ” در سرزمین تاریخ سیر کنید، ببینید چه اتفاقی افتاده است، خودتان را بر حذر بدارید. من برای این که این معنا، انشاءالله در فرهنگ کنونی کشور ما، به وسیله انسان های صاحب رأی و نظر و فکر حرکت بکند و راه بیفتد، امروز یک مختصری برای شما صحبت می کنم.

تعریف و بررسی مفهوم خواص و عوام :

در هر جامعه ای، در هر شهری، در هر کشوری، مردم با یک دید با یک برش، به ۲ قسم تقسیم می شوند :

  • خواص : یک قسم کسانی که از روی فکر، فهمیدگی، آگاهی و تصمیم گیری کار می کنند، یک راهی را می شناسند و دنبال آن راه حرکت می کنند [بدون نظر گرفتن خوب یا بد بودن اصل عمل و راه آنان]
  • عوام : یک قسم هم کسانی هستند که دنبال این نیستند که ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است، بفهمند، بسنجند، تحلیل کنند و درک کنند. می بینند که جَوّ این طوری است، دنبال آن جَوّ حرکت می کنند.

پس جامعه به دو قسم عوام و خواص تقسیم می شود.
خواص به معنای یک لباس یا جایگاه خاص نیست؛ ممکن است مرد یا زن باشد، ممکن است تحصیل کرده یا تحصیل نکرده باشد، ممکن است ثروتمند یا فقیر باشد، ممکن است یک انسانی در دستگاههای دولتی باشد یا ممکن است جزء مخالفین دستگاه های دولتی طاغوت باشد. خواص می فهمد که چه کار می کند، چرا که از روی تصمیم گیری و تشخیص عمل می کند ولو اینکه درس نخوانده و مدرسه نرفته است. ایشان برای روشن تر معنای واقعی عوام و خواص در ادامه دو مثال را ذکر می کنند :

مثال ۱ »»
در دوران انقلاب – یعنی پیش از پیروزی انقلاب – من در ایرانشهر تبعید بودم. از یک شهری از نزدیکی های ما، چند نفر بودند که یکی از آنان راننده بود. آدم های اهل فرهنگ و معرفت نبودند. به حسب ظاهر به اینها عامی می گفتند، اما جزء خواص بودند. اینها مرتب در ایرانشهر، دیدن ما می آمدند و قضیه مذاکرات خودشان را با روحانی شهرشان می گفتند. آن روحانی شهر هم آدم خوبی بود، منتهی عوام بود! ملاحظه می کنید، راننده کمپرسی جزء خواص بود، آن روحانی محترم پیشنماز، جزء عوام بود. مثلاً آن روحانی می گفت: چرا وقتی که اسم پیغمبر می آید، یک صلوات می فرستید، اسم این آقا [امام خمینی (ره)] که می آید، ۳ صلوات می فرستید؟ نمی فهمید!
آن راننده به او جواب می داد، می گفت: آن روزی که دیگر مبارزه ای نداشته باشیم، اسلام بر همه جا فایق بشود، انقلاب پیروز بشود، ما همان ۳ صلوات را هم نمی فرستیم، یک صلوات را هم نمی فرستیم. امروز این ۳ صلوات، مبارزه است. او (راننده) می فهمید ولی او (روحانی) نمی فهمید!

مثال ۲ »»
یک زمان حضرت مسلم وارد کوفه می شود، می گویند پسر عموی امام حسین آمد، خاندان بنی هاشم آمدند، ببینید اینها می خواهند قیام کنند، می خواهند خروج کنند، تحریک می شود، می رود دور و بر حضرت مسلم، ۱۸ هزار بیعت کننده با حضرت مسلم می شوند. بعد از ۵ یا ۶ ساعت، رؤسای قبایل داخل کوفه می آیند و به مردم می گویند: آقا چه کار می کنید!
با چه کسی می جنگید از چه کسی دفاع می کنید پدرتان را در می آورند، اینها اول به خانه هاشان می روند، بعداً که سربازهای ابن زیاد دور خانه طوعه را می گیرند که مسلم را دستگیر کنند، همین افراد می آیند و باز علیه مسلم بنا می کنند جنگیدن! [عوام بر حسب جَوّ حاکم عمل می نمایند]

 

همانطور که اشاره شد معنای خواص صرفنظر از خوب یا بد بود رفتار و نیات آنان، بیان می شود؛ پس می توان خواص را به دو دسته خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل تقسیم کرد. به طور نمونه در صدر اسلام هم در اصحاب بنی هاشم خواص وجود داشت و هم در اصحاب معاویه. شکی نیست که بایستی با خواص جبهه باطل بایستی جنگید.
به تعبیر ایشان، تاریخ یعنی شرح حال ما، منتها در یک صحنه دیگر. خوشتر آن باشد که وصف دلبران گفته آید در حدیث دیگران. تاریخ، یعنی ما و دیگران، یعنی همین کسانی که در جامعه امروز هستند. پس اگر شرح تاریخ گفته می شود، هر کدام از افراد باید نگاه کند و بنگرد که کجای داستان قرار و کدام قسمت قرار گرفته است. سپس بررسی کند که کسی که مثل او که در این قسمت قرار گرفته بود، آن روز چگونه عمل کرد که ضربه خورد، او آن گونه عمل نکند.

و اما عوام، همانطور که گفته شد تصمیم گیری ندارند. جریان هدایتشان به شانس عوام بستگی دارد، اگر تصادفاً در زمانی قرار گرفت که امامی سر کار است – مثل امام امیرالمومنین(علیه السلام) یا مثل امام راحل(ره) ما – که اینها را به سمت بهشت می برد، این هم به ضرب دست خوبان، رانده خواهد شد و انشاءالله به بهشت می رود. اگر اتفاقاً طوری شد که در زمانی قرار گرفت که ” وجعلناهم ائمه یدعون الی النار “، “ الم تر الی الذین بدلوا نعمت الله کفرا و احلوا قومهم دار البوار، جهنم یصلونها و بئس القرار ” اگر در یک چنین زمانی قرار گرفت، به سمت جهنم خواهد رفت.

تشخیص جایگاه خود در بین خواص و عوام :

با توجه به آنچه که گفته شد باید مواظب بود که، عوام نباشیم، یعنی هر کاری می کنیم، از روی بصیرت باشد. آن کسی که از روی بصیرت کار نمی کند، عوام است. لذا قرآن، درباره پیغمبر می فرماید : ” ادعوا الی الله علی بصیرت انا و من اتبعنی ” یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل می کنیم و دعوت می کنیم و پیش می رویم…
در گروه خواص هم بایستی دید که جزو خواص طرفدار حق هستیم یا خواص طرفدار باطل؟ قضیه این جا روشن است. خواص جامعه ما، جزء خواص طرفدار حق هستند، تردیدی در این نیست، برای خاطر این که به قرآن، به سنت، به عترت، به راه خدا و به ارزش های اسلامی دعوت می کنند. امروز جمهوری اسلامی این است.
پس خواص طرفدار باطل مشخص شد، اما حال به صورت مفصل تر به بررسی خواص طرفدار حق می پردازیم؛ خود خواص طرفدار حق هم دو دسته می شوند :

  • یک دسته کسانی هستند که از متاع دنیا استفاده می کنند ولی هنگام امتحان سخت الهی در مقابله با دنیا، با زندگی، با مقام، با شهوت، با پول، با لذت، با راحتی، با نام، موفق هستند. [قسم خوب خواص طرفدار حق]
  • یک دسته کسانی هستند که از متاع دنیا استفاده می کنند ولی هنگام امتحان سخت الهی در دست کشیدن و مقابله با دنیا، با زندگی، با مقام، با شهوت، با پول، با لذت، با راحتی، با نام، موفق نیستند. [قسم بد خواص طرفدار حق]

اگر در یک جامعه قسم خوب خواص طرفدار حق به وفور پیدا شود، جامعه دینی در برابر انحرافات بیمه می شود و در غیراینصورت در صورت فراوان شدن قسم بد خواص طرفدار حق بایستی منتظر یک واقعه دیگر عاشورایی در جامعه دینی شد.

در صدر اسلام، بنی امیه، امامت را در اسلام به سلطنت، به پادشاهی تبدیل کردند. و هزار ماه – یعنی حدود ۹۰ سال – در این دولت بزرگ اسلامی حاکمیت کردند. تازه، بنای کجی که پایه گذاری شده بود، آن چنان بود که بعد از آن که علیه بنی امیه انقلاب شد و بنی امیه رفتند، بنی عباس آمدند که ۶ قرن – یعنی ۶۰۰ سال – در دنیای اسلام، به عنوان خلیفه و جانشینان پیغمبر حکومت کردند!
بنی عباس که خلفایشان یا به تعبیر بهتر پادشاهانشان، اهل شرب خمر، فساد و فحشا و خباثت و ثروت و اشرافی گری و هزار فسق و فجور بودند – مثل بقیه سلاطین عالم – مسجد هم می رفتند، برای مردم نماز می خواندند و مردم از روی ناچاری یا از روی اعتقاد غلط -ناچاری هم به آن معنا نبود- پشت سرشان نماز هم می خواندند!

آغاز انحراف خواص طرفدار حق در تاریخ اسلام :

ایشان با بیان یک مقدمه و پیش زمینه [بیان مفهوم و ویژگی های عوام و خواص] به سراغ بررسی تاریخ از صدر تا قبل از قیام عاشورا و نقش خواص در آن می پردازند و سیر آغاز انحراف خواص طرفدار حق در جریان تاریخ اسلام را بیان می کنند :

همه قضایا، از ۷، ۸ سال بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. اول هم از این جا شروع شد که گفتند: نمی شود که سابقه دارهای اسلام – کسانی که جنگهای زمان پیغمبر را کردند، صحابه و یاران پیغمبر – با مردم دیگر یکسان باشند! اینها باید یک امتیازاتی داشته باشند! به اینها امتیازات داده شد – امتیازات مالی از بیت المال – این، خشت اول بود. حرکت های انحرافی این طوری است، از نقطه کمی آغاز می شود، سپس همین طور هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری می بخشد.
انحراف ها از همین جا شروع شد تا به دوران عثمان رسید – اواسط دوران عثمان – در دوران خلیفه سوم، وضعیت این گونه شد که برجستگان صحابه پیغمبر، جزء بزرگترین سرمایه دارهای زمان خودشان شدند! توجه می کنید! یعنی همین صحابه عالی مقام که اسم هایشان معروف است – طلحه، زبیر، سعدبن ابی وقاص و امثال آنها – این بزرگان که هر کدامشان یک کتاب قطور سابقه افتخارات در بدر و حنین و احد و جاهای دیگر داشتند، اینها جزء سرمایه دارهای درجه اول اسلام شدند!
همین وضعیت، مسایل دوران امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به بار آورد، یعنی در دوران امیرالمؤمنین(علیه السلام)، چون برای یک عده مقام اهمیت پیدا کرد، با علی(علیه السلام) در افتادند. اگر این ۲۵ سال فاصله نشده بود، امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای ساختن آن جامعه، هیچ مشکلی نداشت. اما امیرالمؤمنین با این چنین جامعه ای مواجه شد. جامعه ای که ” یأخذون مال الله دولاً و عبادالله خولاً و دین الله دخلاً بینهم “. جامعه ای که ارزش ها در آن، تحت الشعاع دنیا داری قرار گرفته است.
در همین وضعیت هم بود که امام حسن(علیه السلام) نتوانست بیش از ۶ ماه دوام بیاورد. او را تنهای تنها گذاشتند. امام حسن مجتبی (علیه السلام) دید که اگر الآن با همین عده کم برود با معاویه بجنگد و شهید بشود، آن قدر انحطاط اخلاقی در میان جامعه اسلامی، در میان همین خواص، زیاد است که حتی دنبال خون او را هم نخواهند گرفت!
گاهی شهید شدن آسانتر از زنده ماندن است. این طوری است. آدمهای اهل معنا، اهل حکمت و دقت، خوب درک می کنند. گاهی زنده ماندن و زندگی کردن و در یک محیطی تلاش کردن، به مراتب مشکل تر از کشته شدن و شهید شدن و به لقاء خدا پیوستن است. امام حسن(ع)، این راه مشکل را انتخاب کرد.
در زمان امام حسین(ع)، این طوری نبود، یک انتخاب بیشتر نبود. زنده ماندن یعنی قیام نکردن، معنی نداشت. باید قیام می کرد، حالا به حکومت رسید که رسید، نرسید و کشته هم شد که شد، باید راه را نشان می داد، پرچم را بر سر راه می کوبید که معلوم باشد آن وقتی که وضعیت آن طوری بشود، حرکت باید این طوری باشد. لذا امام حسین (علیه اسلام) قیام کرد.
خوب، وقتی امام حسین قیام کرد – با آن عظمتی که امام حسین(علیه السلام) در جامعه اسلام داشت – خیلی از همین خواص پیش امام حسین(علیه السلام) نیامدند که کمک کنند! ببینید به وسیله این خواص در یک جامعه، چقدر وضعیت خراب می شود! به وسیله خواصی که حاضرند دنیای خودشان را به راحتی بر سرنوشت دنیای اسلام در قرنهای آینده ترجیح بدهند!
من در قضایای قیام امام حسین و همان حرکت از مدینه و اینها نگاه می کردم، درست شب قبل آن روزی که امام حسین(علیه السلام) از مدینه بیرون آمد، عبدالله بن زبیر بیرون آمده بود. در واقع هر دو، یک وضعیت داشتند، اما امام حسین(ع) کجا، عبدالله بن زبیر کجا! امام حسین(علیه السلام)، حرف زدنش، مقابله اش، مخاطبه اش، طوری بود که همان حاکم آن روز مدینه که ولید باشد، جرأت نمی کرد با امام حسین درشت صحبت بکند. مروان یک کلمه گفت، حضرت آن چنان تشری به مروان زد که سرجایش نشست!

این یک طرف قضیه است تا می رسیم به چند مدت قبل از قیام امام حسین (علیه السلام)؛ اگر اسامی کسانی را که از کوفه، به امام حسین(علیه السلام) نامه نوشتند و دعوت کردند، نگاه کنید، اینهایی که نامه نوشتند، همه جزء آن طبقه خواصند، طبقه زبدگان و برجستگانند. نامه ها هم زیاد است. از کوفه، صدها صفحه نامه و شاید چندین خورجین یا بسته بزرگ نامه آمد. غالباً بزرگان و اعیان و شخصیت های برجسته و نام و نشان دارها و همین خواص، این نامه ها را نوشتند!
این ها خواص اهل حق بودند که بر اثر فشار دستگاه حاکم به عقب برگشته و نتوانستند مقاومت کنند و به تبع آنان هم عوام جامعه نیز از آنان تبعیت کردند.
نکته جالب در این میان این است که اگر لحن نامه ها را نگاه کنید، معلوم می شود که در بین خواص طرفدار حق، چه کسانی جزء آن دسته ای هستند که حاضرند دینشان را قربانی دنیاشان بکنند و چه کسانی هستند که حاضرند دنیاشان را قربانی دین بکنند؟ از خود نامه ها هم می شود، فهمید و چون کسانی که حاضرند دینشان را قربانی دنیا بکنند، بیشترند، نتیجه آن در کوفه، شهادت مسلم بن عقیل می شود و بعد هم از همان شهر کوفه ای که ۱۸ هزار نفر آمدند با مسلم بن عقیل بیعت کردند، جمعیتی حدود ۲۰ هزار یا ۳۰ هزار یا بیشتر، بلند می شوند و به جنگ امام حسین (علیه السلام) در کربلا می آیند.

به طور خلاصه اگر روز نهم ذی الحجه رو بنگریم می بینیم که حضرت مسلم با جمعیت زیادی، راه افتادند – در تاریخ ابن اثیر، نوشته است – به نظرم ۳۰ هزار دور و بر حضرت مسلم آمدند، ۴ هزار نفر از مردم، فقط اطراف خانه او با شمشیر، به نفع مسلم بن عقیل ایستاده بودند. اینها مربوط به روز نهم ذیحجه است – کاری که ابن زیاد کرد، یک عده از همین خواص (طرفدار باطل) را بین مردم فرستاد که مردم را بترسانند، مادرها و پدرها را – تا بگویند با چه کسی می جنگید؟ چرا می جنگید؟ برگردید، پدرتان را در می آورند، اینها یزیدند، اینها ابن زیادند، اینها بنی امیه اند، اینها چه دارند، پول دارند، شمشیر دارند، تازیانه دارند، ولی آنها چیزی ندارند! مردم را ترساندند، به مرور همه متفرق شدند!
آخر شب – وقت نماز عشا – هیچ کس همراه حضرت مسلم نبود! هیچکس! و ابن زیاد، پیغام داد که همه باید برای نماز عشا به مسجد کوفه بیایند، نماز را با من به جماعت بخوانند! تاریخ می نویسد: برای نماز عشا پشت سر ابن زیاد، مسجد کوفه پر از جمعیت شد!

نقش خواص طرفدار حق در واقعه قیام عاشورا :

اینکه چرا چنین شد و سیر تاریخ بدین جا کشیده شد، به تعبیر ایشان در این میان خواص مقصر اصلی این انحرافات و کج روی های تاریخی بوده است. ایشان در در این خصوص می فرمایند :

همین خواص طرفدار حق مقصر بوده اند. بعضی از این خواص طرفدار حق، در نهایت بدی عمل کردند! مثل شریح قاضی! شریح قاضی که جزء بنی امیه نبود. کسی بود که می فهمید حق با کیست! می فهمید که اوضاع از چه قرار است! وقتی هانی بن عروه را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند، سربازان و افراد قبیله اش اطراف قصر عبیدالله بن زیاد را گرفتند. ابن زیاد ترسید! آنها می گفتند که هانی را کشتید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده است، برو به اینها بگو زنده است.
شریح آمد، دید که هانی بن عروه زنده است، اما مجروح است. هانی بن عروه گفت: ای مسلمانها، این چه وضعی است! (خطاب به شریح) پس قوم من چه شدند؟ مردند! چرا سراغ من نیامدند! چرا نمی آیند مرا از این جا نجات بدهند! شریح قاضی گفت: می خواستم بروم و این حرف های هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفته اند، بگویم، اما افسوس که جاسوس عبیدالله، آن جا ایستاده بود! جرأت نکردم! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما می گوییم: ترجیح دنیا بر دین.
شاید اگر شریح، همین یک کار را انجام می داد، تاریخ عوض می شد. اگر شریح می رفت، به مردم می گفت که هانی زنده است اما در زندان است و عبیدالله قصد دارد او را بکشد – هنوز عبیدالله بن زیاد قدرت نگرفته بود – آنها می ریختند و هانی را نجات می دادند. با نجات هانی، قدرت پیدا می کردند، روحیه پیدا می کردند، اطراف دارالاماره می آمدند، عبیدالله را می گرفتند، یا می کشتند، یا می فرستادند می رفت! کوفه، مال امام حسین (علیه السلام) می شد و اصلاً واقعه کربلا اتفاق نمی افتاد! اگر واقعه کربلا اتفاق نمی افتاد،
یعنی امام حسین (علیه السلام) به حکومت می رسید و اگر این حکومت ۶ ماه هم طول می کشید – ممکن بود بیشتر هم طول بکشد – برای تاریخ برکات زیادی داشت…

وقتی هم که عبیدالله بن زیاد، به رؤسای قبایل کوفه گفت بروید مردم را از اطراف مسلم متفرق کنید، اگر نروید، پدرتان را در می آورم، چرا اینها از عبیدالله بن زیاد قبول کردند؟ همه اینها که اموی نبودند، از شام نیامده بودند. بعضی از همین افراد، جزء نویسنده های نامه به امام حسین (علیه السلام) بودند، مثل شبث بن ربعی که به امام حسین نامه نوشته بود و دعوت کرده بود! خودش جزء کسانی است که وقتی عبیدالله گفت بروید مردم را از دور او متفرق کنید، این هم آمد و مردم را با ترساندن و با تهدید و تطمیع، از اطراف مسلم متفرق کرد! چرا این کار را کردند؟
اگر امثال شبث بن ربعی، در یک لحظه حساس از خدا می ترسیدند – به جای این که از ابن زیاد بترسند – تاریخ عوض می شد! آنها آمدند، مردم را متفرق کردند. عوام متفرق شدند، ولی چرا آن خواص مؤمنی که اطراف مسلم بودند، متفرق شدند؟ در بین آنها کسان خوبی بودند، افراد حسابی بودند. بعداً بعضی از آنان در کربلا آمدند، شهید شدند، اما این جا اشتباه کردند. البته آنهایی که در کربلا شهید شدند، کفاره اشتباهشان داده شد، با آنها بحثی نداریم، اسمشان را هم نمی آوریم. اما از اینها کسانی بودند که به کربلا هم نیامدند! نتوانستند بیایند، توفیق پیدا نکردند! بعداً مجبور شدند، جزو توابین بشوند! وقتی امام حسین (علیه السلام) کشته شد، وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت، وقتی فاجعه اتفاق افتاد، وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگر چه فایده؟ به همین دلیل تعداد توابین در تاریخ، چند برابر عده شهدای کربلاست.

پس در این میان و باتوجه به آنچه که گفته شد؛ تصمیم گیری خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه لازم، اقدام خواص برای خدا در لحظه لازم، اینهاست که تاریخ را نجات می دهد، ارزشها را نجات می دهد، ارزشها را حفظ می کند. باید در لحظه لازم، حرکت لازم را انجام داد. اگر وقت گذشت، دیگر فایده ندارد. در ادامه به یک نمونه از تصمیمات به موقع خواص طرفدار حق در عصر حاضر اشاره می شود :

عصر روز ۲۱ بهمن ماه سال ۵۷ که در تهران اعلام حکومت نظامی شد، امام به مردم فرمود: مردم به خیابانها بروند! اگر امام آن لحظه این تصمیم را نمی گرفت، امروز هنوز محمدرضا در این مملکت بر سر کار بود! با حکومت نظامی می آمدند، مردم در خانه هاشان می ماندند، اول امام، بعد مدرسه رفاه، بعد بقیه جاها را قتل عام می کردند، نابود می کردند! یک ۵۰۰ هزار نفر را در تهران می کشتند، قضیه تمام می شد!

اگر خواص، در هنگام خودش، کاری را که لازم است، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا می کند و حسین بن علی ها به کربلاها کشانده نمی شوند.
خدای متعال وعده داده است که اگر کسی خدا را نصرت کند، خدا او را نصرت خواهد کرد. اگر کسی برای خدا حرکت و تلاش بکند، پیروزی نصیب خواهد شد، نه این که به هر یک نفری پیروزی می دهند، بلکه وقتی مجموعه ای حرکت می کند، البته شهادت ها هست، سختی ها هست، رنجها هست، اما پیروزی هم هست. “ ولینصرن الله من ینصره ” نمی فرماید که نصرت می دهیم، خون هم از دماغ کسی نمی آید. بلکه، “ فیقتلون و یقتلون ” می کشند و کشته می شوند، اما پیروزی به دست می آورند. این سنت الهی است.

ایشان  در نهایت سخنان خود را اینگونه جمع بندی و خلاصه فرمودند که :

در ۲ بخش باید روی این مطلب کار بشود، یکی بخش تاریخی قضیه است که اگر من وقت داشتم، خودم کار می کردم – متأسفانه من دیگر وقت ندارم – باید بگردند، نمونه هایی را که در تاریخ فراوان است، پیدا کنند و ذکر کنند که خواص کجاها باید عمل می کردند و عمل نکردند. اسم این خواص چیست؟ چه کسانی هستند؟ اگر الآن مجال بود و خودم و شما خسته نمی شدید، ممکن بود یک ساعتی در زمینه همین موضوعات و اشخاصش برای شما صحبت بکنم، در ذهنم هست.
بخش دیگری که باید کار بشود، تطبیق با وضع هر زمان است، نه فقط زمان ما. در هر زمان، طبقه خواص، چگونه باید عمل بکنند که به وظیفه شان عمل کرده باشند؟ این که گفتیم اسیر دنیا نشوند، یک کلمه است. چگونه اسیر دنیا نشوند؟ مثال ها و مصداق هایش چیست؟ عزیزان من، حرکت در راه خدا، همیشه مخالف دارد. اگر یک نفر از همین خواصی که گفتیم، بخواهد کار خوب انجام بدهد، کاری را که باید انجام بدهد – اگر بخواهد انجام دهد – ممکن است ۴ نفر دیگر از همین خواص پیدا بشوند، بگویند آقا مگر تو بی کاری؟ مگر دیوانه ای؟ مگر زن و بچه نداری؟ چرا دنبال این طور کارها می روی؟ کما اینکه در دوره مبارزه می گفتند.
خواص باید بایستند، یکی از لوازم مجاهدت خواص، همین است که در مقابل حرف ها و ملامت ها بایستند.

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

دانلود فایل (های) این نوشته :

»» بخش تصویری

.::. دانلود با کیفیت بالا .::.
(فرمت: MP4 – ابعاد تصویر: ۲۶۴*۳۵۲)

 

 

 

.::. دانلود نسخه مخصوص موبایل – 3gp .::.

 

 

 

(حجم کل:۸۳ MB )
لینک اصلی | لینک کمکی
 
»» بخش صوتی

.::. دانلود با کیفیت بالا .::.

 

 

 

(حجم کل:۴۵ MB )
لینک اصلی | لینک کمکی

.::. دانلود با کیفیت متوسط .::.

 

 

 

(حجم کل:۲۴ MB )
لینک اصلی | لینک کمکی

.::. دانلود با کیفیت پایین .::.

 

 

 

(حجم کل:۵ MB )
لینک اصلی | لینک کمکی
تاریخ ماندگاری لینک اصلی: نا محدود
منبع: MobinMedia.ir
4545 بازدید نظر: »

ارسال نظر

دسته بندی

اسکرول بار

تصویر ثابت