فاطمه زهرا گفت:

شهید علمدار فرزند اذان بود…..(ایشان موقع اذان صبح متولد شد و موقع اذان مغرب شهید و موقع اذان ظهر به خاک سپرده شد)

سامانی گفت:

مسیر زندگیمو تغییر داده زندگی نامش

فاطمه گفت:

میدونم هر کس ازت خواسته صداشو ب خدا برسونی کمکش کردی…
ای سیــــــــــــــــــــــــــــــــــــد…کـــــــــــــــمــــــــــــــــــــــم کـــــــــــــــــن…دارن جونمو میگیرن…

پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس تـــــــــــــــــــــــــــو کجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

طهورا گفت:

سید منونس من بود تو تنهایی های شهر ساری مثل یه برادر غیور خیلی دلم هواشو کرده چرا دوباره دلمو هوایی نمیکنی برادر

naidoss گفت:

سید شیرمادرت حلالت، حس وحال معنوی که بهم دادی با ی دنیاعوضش نمیکنم، مدیونتم، ان شالله درروزمحشرمادرت زهرا س شافیعت باشه، سید به اون ابرویی که پیش خدا و ولی اش داری قسمت میدم دستمو بگیر.

naidoss گفت:

هاجر جان بچه بد که با آ سید حرف نمیزنه، عزیزم مطمین باش سید خودش نظر لطفشو بهت داره

مجید گفت:

بسم رب الشهداء
زبان قاصره . فقط دوست دارم

کلامی گفت:

الذین آمنا و عمل الصالحات سیجعل لهم رحمن ودا. این یعنی علمدار….

naidoss گفت:

امسال سال مادر خوبیهاست، رزق همه ی خلق بدست زهراست،ازسفره فاطمه اش معلوم است سالی که نکوست از بهارش پیداست. علمداران عزیز بهارتان زهرا پسند ان شالله ، وسال نو به میمنت و مبارکی و خوشی

دلداده علمدار گفت:

ای اسوه صبر و ایثار وی مرثیه خوان ال اطهار روشن دل تو زنور زهرا چشمان تو در غمش گهربار عمری زپی دفاع میهن کردی تو به جد جهاد بسیار جانبازی در ره ولایت فخر است برایت ای نکوکار گردید نصیب تو شهادت این هدیه با شکوه دادار تو ذاکرو جانبازو شهیدی این رتبه مبارک ای علمدار ای محرم سر عالم غیب رفتی زجهان خدا نگهدار فرداتو بگیر دست بیگی در روز حساب پیش غفار سروده اقای نصرت الله بیگی دره باغی به سفارش دلداده علمدار

مومنی گفت:

سلام آ سید مجتبی تو رو به جان مادرت حضرت زهرا دستمو بگیر تو رو به جان مادرت

زهرا گفت:

سلام.من با شهید سید علمدار از طریق خاطرات ژاکلین زکریای ثانی آشنا شدم.خیلی دوست دارم سید به خوابم بیاد یا باهام یه جور که بشنوم حرف بزنه اما لیاقتشو ندارن.شما که سید حرفتونو گوش میده از طرف من بهشون بگید:سید یکی دلمو اسیر کرده.تو این اسیری خودتونم میدونید جز پاکی نبود.از اولشم پاکی بود.حالا سید خودتون بگید چیکار کنم؟سید شما بهش بگید تکلیفمو روشن کنه.شما جواب دلمو بدید.سید دلم گرفته.سید از زندگی خستم.سید دلم هوای قتله گاهتونو داره اما درها بروم بسته است.سید شما واسطه شو کلید این درو از خدا برام بخواه.سید خیلی خسته ام.نگاهم کن.هنوز برای نابودی خیلی بچه ام.سید بچگی کردم شما بزرگی کن از خدا برام آمرزش بخواه.چقدر دلم میخواد جای ژاکلین بودم.

m گفت:

بر روح سید مجتبی علمدار صلوات

مجنون گفت:

سلام
من تازه کتاب علمدار رو خوندم و با این شهید بزرگوار اشنا شدم ارزو دارم روزی سر مزارشون بیام ولی از نظر ظاهری میدونم این امکان شاید هیچ وقت فراهم نشه :(
ولی امیدوارم ….
التماس دعا …