یک بچه ۱۶ ساله یک نی بر را پیدا کرد و ما دیدیم این همان چیزی است که میخواستیم. بدین وسیله آن فرد ما را نجات داد. همیشه فکر میکردیم یک نفر در جنگ همراه ما هست. دشمن در حین ساخت پل، ۴ نوبت ما را میزد. خود خلبانهایشان خسته شده بودند، اما روی دشمن را کوتاه کردیم. روزی دو میلیون گلوله روی جزیره میریخت.