فایل ازدواج آقای مخملباف را شنیدم سر درددلم باز شد. آقای مخملباف می فرمایند بر مسلمین واجب است که دختر و پسر جوان را مانند پسر و دختر خودشون یا برادر یا خواهر خودشون بدونن و در جهت ازدواجش اقدام کنند. یا اگر پدرو مادری وقتی می بینند فرزندشان قصد ازدواج ندارد یا مشکلی در ازدواج دارد مشکلش را حل کنند یا او را به ازدواج ترغیب کنند.
در خوابگاهی زندگی می کنم که پر است از دانشجویان دختر مقطع دکتری ۲۵ سال تا ۴۵ سالۀ مجرد. مواردی دیده ام که شبها به دلیل مجردی حتی گریه هم می کنند. پای درددلشان که می نشینم متوجه می شوم که همه عین خودم هستند. ما دولت و خانواده هایی داریم که احساس مسئولیتی در قبال جوانان ندارند. به نظرم مشکل ما از آنجایی آغاز شد که مسئولین بدون کوچکترین تدبیری مردم را ترغیب به افزایش جمعیت و فرزندآوری کردند و در جهت همین هدف بهداشت را ارتقاء دادند و به هدف خود رسیدند. پدران و مادران طبقات پایین بازیگران این سناریو بودند و می بینیم که خود مسئولین هیچکدام بیش از ۲ یا ۳ فرزند ندارند. الان اگر اشکی در این خوابگاه یا هر گوشه از ایران از چشم دختر و پسر مجردی جاری می شود این مسئولین مقصرند و باید تاوانش را پس بدهند.
در سالهای اخیر در بوغ و کرنا کرده اند که دولت زحمت کشیده و طرحی تحت عنوان همسان گزینی در دانشگاهها راه انداخته که به شخصه بارها توسط گرداننگان این سیستم پیچونده شدم و حتی ایمیلی به من دادند که امیدی به ازدواج از طریق سایت تبیان و همسان گزینی نداشته باشم. از سال ۹۲ عضو این سایت شدم و تا امروز در سال ۹۸ عضویت من قطعی نشده.
دختری هستم ۳۸ ساله. ۷ خواهر و ۲ برادر دارم. هزینه های خانواده ۱۲ نفری ما را پدری با شغلی کم درآمد تأمین می کرد. ۱۳ ساله که بودم دو خواهرم را به زور شوهر دادند که یکی ۱۸ ساله و دیگری ۱۷ ساله بود. پدرم به زحمت هزینۀ جهیزیۀ مختصر و مفید یکی از دو دخترش را تأمین کرد و به دلیل فشار زیاد مالی که کشیده بود اعلام کرد که دیگر برای هیچکدام از دخترانش جهیزیه نخواهد داد. خواهر دومم بدون جهیزیه ازدواج کرد. من که شاهد سرکوفت شوهر و مادر شوهر و خواهران شوهر خواهرم را می شنیدم تصمیم گرفتم هرگز ازدواج نکنم مگر اینکه شغلی داشته باشم. لیسانسم را گرفتم ولی شغلی پیدا نکردم مجبور شدم ادامه تحصیل بدم و با شغلهای دانشجویی که داشتم تنها توانستم هزینه تحصیلم را تآمین کنم و پس اندازی برای خرید جهیزیه نداشتم. چون پول و شرایط ازدواج را نداشتم همیشه از آقایان فراری بودم. تا الان که دانشجوی دکتری هستم مجردم و هنوز نه درآمدی دارم و نه خواستگاری.
حالا شرایطی پیش آمده که وقتی از جانب خانواده به اضافی بودن و نون خور زیادی بودن محکوم می شوم و بعد از سالها دلیل ازدواج نکردنم را واضح مطرح کرده ام خودم را محکوم می کنند. این موضوع را اگر به مسئولین هم بگویم مسلما خواهند گفت خودم مقصرم و لاغیر.
بله من مقصرم که فدای دولت و آرمانهای آن شدم. فدای خانواده و فقر و نداری آن. فدای دولتی که مسئولیتی در قبال جوانان و اشتغال آنها ندارد. فدای همه کس.
مسئولین در قبال هر اشکی که جوانان می ریزند مسئولند.
فایل ازدواج آقای مخملباف را شنیدم سر درددلم باز شد. آقای مخملباف می فرمایند بر مسلمین واجب است که دختر و پسر جوان را مانند پسر و دختر خودشون یا برادر یا خواهر خودشون بدونن و در جهت ازدواجش اقدام کنند. یا اگر پدرو مادری وقتی می بینند فرزندشان قصد ازدواج ندارد یا مشکلی در ازدواج دارد مشکلش را حل کنند یا او را به ازدواج ترغیب کنند.
در خوابگاهی زندگی می کنم که پر است از دانشجویان دختر مقطع دکتری ۲۵ سال تا ۴۵ سالۀ مجرد. مواردی دیده ام که شبها به دلیل مجردی حتی گریه هم می کنند. پای درددلشان که می نشینم متوجه می شوم که همه عین خودم هستند. ما دولت و خانواده هایی داریم که احساس مسئولیتی در قبال جوانان ندارند. به نظرم مشکل ما از آنجایی آغاز شد که مسئولین بدون کوچکترین تدبیری مردم را ترغیب به افزایش جمعیت و فرزندآوری کردند و در جهت همین هدف بهداشت را ارتقاء دادند و به هدف خود رسیدند. پدران و مادران طبقات پایین بازیگران این سناریو بودند و می بینیم که خود مسئولین هیچکدام بیش از ۲ یا ۳ فرزند ندارند. الان اگر اشکی در این خوابگاه یا هر گوشه از ایران از چشم دختر و پسر مجردی جاری می شود این مسئولین مقصرند و باید تاوانش را پس بدهند.
در سالهای اخیر در بوغ و کرنا کرده اند که دولت زحمت کشیده و طرحی تحت عنوان همسان گزینی در دانشگاهها راه انداخته که به شخصه بارها توسط گرداننگان این سیستم پیچونده شدم و حتی ایمیلی به من دادند که امیدی به ازدواج از طریق سایت تبیان و همسان گزینی نداشته باشم. از سال ۹۲ عضو این سایت شدم و تا امروز در سال ۹۸ عضویت من قطعی نشده.
دختری هستم ۳۸ ساله. ۷ خواهر و ۲ برادر دارم. هزینه های خانواده ۱۲ نفری ما را پدری با شغلی کم درآمد تأمین می کرد. ۱۳ ساله که بودم دو خواهرم را به زور شوهر دادند که یکی ۱۸ ساله و دیگری ۱۷ ساله بود. پدرم به زحمت هزینۀ جهیزیۀ مختصر و مفید یکی از دو دخترش را تأمین کرد و به دلیل فشار زیاد مالی که کشیده بود اعلام کرد که دیگر برای هیچکدام از دخترانش جهیزیه نخواهد داد. خواهر دومم بدون جهیزیه ازدواج کرد. من که شاهد سرکوفت شوهر و مادر شوهر و خواهران شوهر خواهرم را می شنیدم تصمیم گرفتم هرگز ازدواج نکنم مگر اینکه شغلی داشته باشم. لیسانسم را گرفتم ولی شغلی پیدا نکردم مجبور شدم ادامه تحصیل بدم و با شغلهای دانشجویی که داشتم تنها توانستم هزینه تحصیلم را تآمین کنم و پس اندازی برای خرید جهیزیه نداشتم. چون پول و شرایط ازدواج را نداشتم همیشه از آقایان فراری بودم. تا الان که دانشجوی دکتری هستم مجردم و هنوز نه درآمدی دارم و نه خواستگاری.
حالا شرایطی پیش آمده که وقتی از جانب خانواده به اضافی بودن و نون خور زیادی بودن محکوم می شوم و بعد از سالها دلیل ازدواج نکردنم را واضح مطرح کرده ام خودم را محکوم می کنند. این موضوع را اگر به مسئولین هم بگویم مسلما خواهند گفت خودم مقصرم و لاغیر.
بله من مقصرم که فدای دولت و آرمانهای آن شدم. فدای خانواده و فقر و نداری آن. فدای دولتی که مسئولیتی در قبال جوانان و اشتغال آنها ندارد. فدای همه کس.
مسئولین در قبال هر اشکی که جوانان می ریزند مسئولند.