عشق یعنی تپش این دل بارانی من
لطف پیدای تو و گریه ی پنهانی من
و خدا خواست که از دست تو درمان برسد
خواست تا عطر علی، به خراسان برسد
یا رضا گفتم و وا شد به نگاهت گره ها
چه خبر ها که رسید از دل این پنجره ها
یا رضا گفته و بینا شده چشمان کسی
یا رضا گفته اسیری که به دادش برسی
عشق یعنی که به شوق تو به صحرا بزنم
به هوای دل پاک تو به دریا بزنم
عشق یعنی بشوم آهوی آوارهی تو
بدهم دل به صدای خوش نقارهی تو
عشق یعنی به هوایت گذر از دامن و دشت
عشق در شوق سلامی است سر ساعت هشت!
عشق در قلب قطاری است که از قم برسد
در نمازی است که تا رکعت هشتم برسد